رفتارگرایی رادیکال[۱]، جهت گیری علمی زبان و تفسیر های وابسته به رویدادهای ذهنی[۲] را رد می کند. نظریه پردازان رفتاری یادگیری، اصطلاحاتی مانند سائق[۳]، انگیزش و قصد را برای تبیین جنبه هایی از رفتار انسان به کار می برند. اسکینر این گونه اصطلاحات را رد می کند زیرا آنها به تجارب ذهنی خصوصی اشاره می کنند و به گفته او، بازگشت به روانشناسی غیر علمی به حساب می آیند. برای اسکینر، جنبه های قابل مشاهده و قابل اندازه گیری محیط، رفتار جاندار، و پیامدهای رفتار، مواد با ارزش پژوهش علمی محسوب می شوند.

رفتار پاسخ گر و رفتار کنشگر

رفتار پاسخ گر، پاسخ هایی هستند که به طور خودکار به وسیله یک محرک شناخته شده فراخوانده می شوند. پاسخ های غیر شرطی مانند همه بازتاب ها، پرش درست در نتیجه سوزن خوردن، ترشح بزاق با غذا خوردن و یکه خوردن به طور خودکار با صدای بلند و … رفتار پاسخ گر را شامل می شود.

رفتار کنشگر(رفتار فعال)، رفتاری است که به وسیله محرک شناخته شده فراخوانده نمی شود بلکه صرفا از طریق جاندار صادر می شود. اسکینر نمی گفت این گونه رفتار مستقل از تحریک روی می دهد، بلکه می گفت محرکی که این گونه رفتار را سبب می شود نا شناخته است و دانستن علت های این رفتار اهمیت ندارد. مثال های رفتارهای کنشگر عبارتند از سوت زدن، برخاستن و راه رفتن، رها کردن یک وسیله بازی و انتخاب وسیله ای دیگر و … که می توان گفت اکثر فعالیت های روزانه ما کنشگر هستند.

شرطی شدن شرطی نوع S و نوع R

شرطی شدن نوع S (نوع محرک) شرطی شدن پاسخگر نیز نامیده می شود که با شرطی شدن کلاسیک یکی است. به آن شرطی شدن نوع S گویند تا بر اهمیت محرک در فراخوانی پاسخ تاکید کنند.

شرطی شدن رفتار کنشگر، شرطی شدن نوع R (نوع پاسخ) نام گرفته است تا بر اهمیت پاسخ تاکید شود که به شرطی شدن وسیله ای ثرندایک بسیار شبیه است. برای اسکینر مهمترین شاخص اندازه گیری در شرطی شدن نوع R، نرخ پاسخدهی(نیرومندی شرطی شدن) بود که هنگام تقویت پاسخ ها، نرخ رخ دادن آنها افزایش می یابد. در شرطی شدن نوع R، نیرومندی شرطی شدن معمولا با مقدار پاسخ شرطیمعیین می شود. پژوهش های اسکینر تقریبا به طور کامل به شرطی شدن نوع R یا همان شرطی شدن کنشگر اختصاص دارند.

اصول شرطی شدن کنشگر

دو اصل کلی شرطی شدن نوع R عبارتند از: الف) هر پاسخی که با یک محرک تقویت کننده دنبال گردد تکرار می شود؛ ب) محرک تقویت کننده چیزی است که نرخ پاسخدهی را افزایش می دهد.

تقویت کننده چیزی است که احتمال وقوع مجدد پاسخ را افزایش می دهد. تنها عامل مشخص کننده اینکه چیزی تقویت کننده است یا نه، تاثیر آن بر رفتار است.

در شرطی کردن کنشگر، تاکید بر رفتار و پیامدهای آن است. ارگانیسم باید به گونه ای پاسخ دهد که محرک تقویت کننده را تولید نماید. این فرایند همچنین تقویت وابسته را نشان می دهد. طبق نظر اسکینر، ما همان کسی هستیم که برای بودنش تقویت شده ایم. آنچه ما شخصیت می نامیم چیزی نیست به جز الگوهای رفتاری ثابت که خلاصه تقویت ما نام دارند.

اسکینر فرهنگ را به صورت مجموعه ای از وابستگی های تقویتی تعریف می کند. فرهنگ های مختلف الگوهای رفتاری مختلفی را تقویت می کنند. اگر بتوان تقویت را کنترل کرد، می توان رفتار را کنترل کرد. رفتار همواره تحت تاثیر تقویت است، چه ما از آن آگاه باشیم چه نباشیم. مسئله این نیست که آیا رفتار را باید کنترل کرد یا نه، بلکه مسئله این است که چه کسی یا چه چیزی آن را کنترل خواهد کرد. هدایت شخصیت کودکان کار دشواری است، هر پدر یا مادری که علاقه مند به آن است باید دست کم مراحل زیر را طی کند:

مشخص کنید کودک تان در بزرگسالی چه ویژگی های شخصیتی مهمی خواهد داشت. مثلا فرض کنید کودک شما فردی خلاق خواهد شد.این هدف ها را به اصطلاحات رفتاری تعریف کنید. در این مورد از خود بپرسید: وقتی کودک من بزرگ شد به عنوان یک فرد خلاق چه کارهایی انجام خواهد داد ؟رفتارهایی را که هماهنگ با این هدف ها هستند پاداش دهید. در این مثال شما باید به موارد خلاقیت در کودکان تان پاداش دهید.یکنواخت عمل کنید؛ برای این منظور، جنبه های مهم محیط کودک را طوری ترتیب دهید که رفتارهایی را که به نظر شما با اهمیت اند تقویت کنند.

جعبه اسکینر

جعبه اسکینر شباهت زیادی به جعبه معمای ثرندایک دارد. این جعبه معمولا دارای کف سیمی مشبک، یک چراغ، یک اهرم و یک ظرف غذاست و طوری درست شده است که، وقتی حیوان اهرم را فشار می دهد، مکانیسم غذا دهی راه اندازی می شود و مقداری غذا به درون ظرف غذا می افتد.

نمودار تراکمی

زمان بر روی محور x و تعداد کل پاسخ ها بر روی محور Y نشان داده می شود. نمودار تراکمی هرگز به پایین نمی رود-خط نمودار یا رو به بالا می رود و یا با محور افقی موازی باقی می ماند. وقتی که حیوان اهرم را فشار می دهد قلم ثبت کننده یک دندانه بالا می رود و تا پاسخی دیگر در همان جا ثابت می ماند و در مح

ور افقی حرکت می کند. اگر حیوان خیلی سریع پاسخ دهد، نمودار هم سریع به بالا می رود. نرخ بالا رفتن خط نشان دهنده نرخ پاسخ دهی حیوان است. یک خط با شیب تند حاکی از پاسخ دهی سریع و یک خط موازی با محور X نشان دهنده بی پاسخی است.

شرطی کردن پاسخ فشار دادن اهرم

شرطی کردن پاسخ فشار دادن اهرم شامل مراحل زیر است:

محرومیت.

اگر قرار است از غذا به عنوان تقویت کننده استفاده شود، حیوان را برای مدت ۲۳ ساعت پیش از آزمایش از غذا محروم می کنند. اگر قرار است از آب به عنوان تقویت کننده استفاده شود، حیوان را برای مدت ۲۳ ساعت پیش از آزمایش از آب محروم می کنند. محرومیت صرفا یک مجموعه روش است که به نحوه عملکرد ارگانیسم در یک تکلیف بخصوص ارتباط دارد؛ به گفتن چیز دیگری نیاز نیست.

تربیت کردن در جعبه آزمایش.

آزمایشگر با استفاده از یک کلید دستی بیرونی متناوبا مکانیسم غذا دهی را بکار می اندازد، و این کار را زمانی انجام می دهد که حیوان در حول و حوش ظرف غذا قرار ندارد. صدای تیک افتادن غذا درون ظرف برای حیوان با حضور غذا تداعی می شود. در این مرحله صدای تیک بر اثر مجاورت با تقویت کننده نخستین (غذا) به صورت یک تقویت کننده ثانوی در آمده است.

فشار دادن اهرم.

حیوان سرانجام اهرم را فشار خواهد داد، که صدای تیک ناشی از افتادن غذا، حیوان را به سوی ظرف غذا، هدایت خواهد کرد. این امر احتمال پاسخ فشار دادن اهرم را از سوی حیوان افزایش خواهد داد.

شکل دهی

بازهم حیوان در یک برنامه محرومیت گذاشته می شود و به شرحی که گذشت، تربیت می شود. این بار آزمایشگر مکانیسم غذا دهی را تنها وقتی به کار می اندازد که حیوان در نیمه راه به سوی اهرم باشد. وقتی که حیوان برای نزدیک شدن به اهرم تقویت می شود، مایل خواهد بود که در همان جا که تقویت شده است بماند.

شکل دهی دارای دو جز است:

تقویت تفکیکی، به این معنی است که بعضی پاسخ ها تقویت می شوند و پاسخ های دیگر تقویت نمی شوند.تقریب های متوالی، به این واقعیت اشاره دارند که تنها آن پاسخ هایی که یکی بعد از دیگری به پاسخ مورد نظر آزامیشگر نزدیک اند تقویت می شوند.

در شرایط خاصی از محیط، وابستگی های قبلی یا حتی وابستگی های تصادفی بین رویدادهای محیط و پاسخ حیوان به طور خود به خودی رفتار وی را شکل می دهند. این پدیده خود شکل دهی[۴] نام گرفته است.

خاموشی

وقتی که ما تقویت کننده را از موقعیت شرطی سازی کنشگر خارج می کنیم، خاموشی ایجاد می نماییم. پس از خاموشی میزان پاسخ به زمان پیش از تقویت دادن باز می گردد. این میزان خط پایه، معرف فراوانی وقوع پاسخ به طور طبیعی در زندگی حیوان بدون آشنایی با تقویت است. این را سطح کنشگر[۵] آن پاسخ می گویند.

بازگشت خود به خودی

پس از خاموشی اگر حیوان برای مدتی در موقعیت آزمایشی بازگردانده شود، برای مدتی کوتاه به فشار دادن اهرم خواهد پرداخت، بدون اینکه برای این کار مجددا تربیت شده باشد.

رفتار خرافی

هنگام افتادن غذا در داخل ظرف غذا درون جعبه اسکینر، هر عملی که حیوان انجام می دهد تقویت خواهد شد. بعضی اوقات هنگامی که مکانیسم غذا دهی فعال می شود رفتار تقویت شده دوباره انجام می شود و پاسخ نیرومند می گردد. در چنین حالتی، در حیوان رفتار عجیب و غریبی ظاهر می شود؛ ممکن است سرش را تکان دهد، دور خود بچرخد، روی پاهایش بایستد یا … ، به این گونه رفتار صفت خرافی داده اند. تقویت کننده در چنین موقعیتی مستقل از رفتار حیوان است که به آن تقویت نا وابسته می گویند.

کنشگر تمیزی

می توانیم موقعیت را طوری ترتیب دهیم که تنها زمانی که چراغ درون جعبه آزمایش روشن است حیوان غذا دریافت کند، نه زمانی که چراغ خاموش است. در این اوضاع و احوال به نور محرک تمیزی می گوییم. حیوان می آموزد وقتی که چراغ روشن است، اهرم را فشار دهد و وقتی چراغ خاموش است آن را فشار ندهد. بین کنشگر تمیزی و شرطی شدن پاسخگر شباهت هایی وجود دارند. کنشگر تمیزی شامل یک علامت است که به پاسخ منجر می شود و آن هم، به نوبه خود، به تقویت می انجامد.

تقویت ثانوی و تقویت کننده ثانوی

هر محرک خنثایی که با یک تقویت کننده نخستین(مثل آب یا غذا) همراه شود خاصیت تقویت کنندگی پیدا می کند. این قانون تقویت ثانوی است. هر محرک تمیزی(( یک تقویت کننده ثانوی است، زیرا همواره پیش از تقویت کننده نخستین می آید. طبق قانون تقویت ثانوی، همراه شدن نور با غذا سبب می شود که نور خود خاصیت تقویتی پیدا کند. علاوه بر حفظ کردن پاسخ فشار دادن اهرم، می توانیم چراغ را به منظور شرطی کردن پاسخ های دیگر نیز به کار ببریم. خلاصه ای از تقویت ثانوی و تقویت کننده ثانوی به شرح زیر است:

محرکی که با یک تقویت کننده همراه می شود، ارزش تقویتی پیدا می کند، و می توان آن را تقویت کننده شرطی، ثانوی، یا مشتق نامید. یک تقویت کننده ثانوی را می توان به طور مکرر با پاسخی که برای آن تقویت کننده نخستین وجود ندارد، به کار برد و از این طریق آن

تقویت کننده ثانوی را خاموش کرد.یک تقویت کننده ثانوی اگر با تقویت کننده مثبت همراه باشد مثبت و اگر با تقویت کننده منفی همراه باشد منفی است.یک تقویت کننده ثانوی، بعد از ایجاد، مستقل و غیر اختصاصی است. آن نه تنها همان پاسخی که تقویت کننده اصلی را تولید کرده است نیرومند می سازد، بلکه یک پاسخ تازه و نامربوط را هم شرطی می کند. افزون بر این، حتی در حضور یک انگیزه متفاوت نیز این کار را انجام می دهد.از طریق تعمیم، علاوه بر محرکی که با تقویت وابسته است، بسیاری محرک های دیگر نیز ارزش تقویتی می یابند-چه مثبت و چه منفی.

 

تقویت کننده های تعمیم یافته

تقویت کننده تعمیم یافته نوعی تقویت کننده ثانوی است که با بیش از یک تقویت کننده نخستین همراه بوده است. پول یک تقویت کننده تعمیم یافته است زیرا با بسیاری از تقویت کننده های نخستین همراه بوده است. پول برای شخصی که از غذا محروم نیست نیز تقویت کننده است. اسکینر به مفهوم خود مختاری کارکردی[۶] آلپورت نزدیک می شود که می گوید، گرچه یک فعالیت ممکن است زمانی به خاطر منجر شدن به تقویت انجام گرفته باشد، اما آن فعالیت بعد از مدتی خودش به صورت یک تقویت کننده در می آید. اسکینر می گوید چنان فعالیتی باید عاقبت به تقویت نخستین بینجامد، در غیر این صورت خاموش می شود، در مقابل آلپورت می گوید که این نوع فعالیت دیگر به تقویت نخستین وابسته نیست.

زنجیره سازی

یک پاسخ می تواند ارگانیسم را در تماس با محرک هایی قرار دهد که به صورت محرک های تمیزی برای پاسخ دیگر عمل کنند، که خود این باعث تجربه کردن محرک های تازه ای از سوی ارگانیسم شود و پاسخ سومی را موجب گردد و الی آخر که به این فرآیند زنجیره سازی[۷] گفته می شود. اکثر رفتارها شامل نوعی زنجیره سازی هستند، برای نمونه حتی فشار دادن اهرم توسط موش در جعبه اسکینر یک پاسخ منفرد نیست.

عناصر مختلف یک زنجیره رفتاری به وسیله تقویت کننده های ثانوی به هم پیوند می یابند، اما تمامی زنجیره به یک تقویت کننده نخستین وابسته است. دیدن اهرم خود یک تقویت کننده ثانوی است و پاسخ نگاه کردن به اهرم با دیدن اهرم تقویت می شود. هر چه محرک های دیگر بیشتر خاصیت تقویت کنندگی پیدا می کنند، زنجیره گسترده تر می شود. برای مثال، امکان دارد که زنجیره تدریجا تا به قفس نگهداری حیوان گسترش یابد.

تقویت کننده های مثبت و منفی

تقویت کننده مثبت نخستین[۸]، چیزی است که برای جاندار به طور طبیعی تقویت کننده است و مانند آب یا غذا به بقای او وابسته است. هر محرک خنثایی که با تقویت کننده مثبت نخستین همراه گردد ویژگی های تقویت کننده مثتبت ثانویرا به خود می گیرد. تقویت کننده مثبت چیزی است که وقتی در نتیجه پاسخی به موقعیت اضافه می شود و احتمال بازگشت آن پاسخ را افزایش می دهد(ارائه محرک خوشایند).

تقویت کننده منفی نخستین[۹]، چیزی است که به طور طبیعی مانند صدای شدید یا شوک برقی برای جاندار مضر است. هر محرک خنثایی که با یک تقویت کننده منفی نخستین همراه شود ویژگی های تقویت کننده منفی ثانوی را به خود می گیرد. تقویت کننده منفی، چیزی است که وقتی در نتیجه پاسخی از موقعیت خارج می گردد و احتمال پاسخ را افزایش می دهد( حذف محرک نا خوشایند).

تنبیه

تنبیه[۱۰]، زمانی رخ می دهد که پاسخ چیز مثبتی را از موقعیت حذف کند یا چیز منفی به آن بیفزاید. تنبیه نوع۱ (تنبیه مثبت[۱۱])، ارائه محرک نا خوشایند در قبال رفتاری است و تنبیه نوع۲ (تنبیه منفی[۱۲])، حذف محرکی خوشایند در قبال رفتاری است.

اسکینر و ثراندایک بر سر اثر بخشی تنبیه می گویند: تنبیه احتمال پاسخ را کاهش نمی دهد. اگر چه تنبیه سبب بازداری یا واپس زندن پاسخ می شود، اما تا زمانی که تنبیه به کار می رود عادت ضعیف نمی گردد. پس از آنکه وابستگی های تنبیهی از میان رفتند، رفتار تنبیه شده ظاهر می شود. دلیل عمده اسکینر علیه استفاده از تنبیه این است که تنبیه در دراز مدت بی تاثیر است. چنین به نظر می رسد که تنبیه صرفا رفتار را واپس می زند و زمانی که دیگر تهدید تنبیه وجود نداشته باشد، نرخ پاسخ به میزان اولش باز می گردد. دلایل دیگر اسکینر علیه تنبیه به قرار زیرند:

تنبیه آثار جانبی هیجانی نا مطلوب به بار می آورد.ارگانیسمی که تنبیه می شود، می ترسد و این ترس به محرک های مختلفی که هنگام تنبیه شدن او حضور دارند تعمیم می یابد.تنبیه صدمه زدن به دیگران را توجیه می کند. تنها چیزی که تنبیه می آموزد این است که در بعضی موقعیت ها صدمه زدن به دیگران جایز است.تنبیه به ارگانیسم نشان می دهد که چه کار نکند نه اینکه چه کار بکند، رفتار جایگزین و درست را نشان نمی دهد.اگر ارگانیسم در همان موقعیت که تنبیه شده قرار گیرد، بدون آنکه برای رفتار تنبیه شود، ممکن است وادار به انجام دوباره رفتار شود.تنبیه در شخص تنبیه شده نسبت به عامل تنبیه کننده و دیگران پرخاشگری ایجاد می کند.تنبیه اغلب یک پاسخ نامطلوب را جانشین پاسخ نا مطلوب د

یگر می سازد.

 

جانشین های تنبیه

مقتضیاتی که منجر به رفتار نا مطلوب می شوند را می توان تغییر داد و بدین وسیله می توان رفتار را تغییر داد. برای مثال دور ساختن ظروف شکستنی از دسترس کودکان سبب خواهد شد که دیگر کودک ظرف ها را نشکند. همچنین می توان رفتار نامطلوب را، با اجازه دادن به ارگانسیم که تا سر حد اشباع یا دلزدگی به آن رفتار ادامه دهد، از بین برد.

اگر رفتار نا مطلوبی ناشی از مرحله رشد کودک است، می توان منتظر ماند تا کودک به سن بالاتر برسد. در این صورت، مشکل خود به خود برطرف خواهد شد. روش دیگر این است که فرصت بدهیم تا زمان خود مشکل را حل کند، اما ممکن است زمان خیلی طولانی باشد زیرا عادت ها به سرعت فراموش نمی شوند. روش دیگر تقویت کردن رفتار ناهمسازبا رفتار نا مطلوب است. برای مثال کودک در حضور کبریت برای درس خواندن تقویت شود نه برای آتش زدن کبریت. با این وجود، بهترین راه از بین بردن عادت نامطلوب نادیده گرفتن آن است.

به طور کلی رفتار به دلیل اینکه تقویت می شوند ادامه می یابند، این اصل هم در مورد رفتار مطلوب و هم در مورد رفتار نامطلوب درست است. پس برای حذف رفتار نامطلوب باید منبع تقویت را پیدا کرد و آن را از میان برداشت.

مقایسه اسکینر و ثراندایک

اگرچه اسکینر و ثرندایک در کنترل رفتار به وسیله محرک و بی اثر بودن تنبیه هم عقیده بودند، اما در آزمایش های ثرندایک متغییر وابسته زمان صرف شده تا رسیدن به راه حل بود، در مقابل اسکینر نرخ پاسخدهی را به عنوان متغییر وابسته به کار می برد. تفاوت های دیگر بین شرطی سازی کنشگر اسکینر و شرطی سازی وسیله ای ثرندایک نشان می دهد این دو کلمه مترادف نیستند و دو رویکرد کاملا متمایز هستند.

 

برنامه های تقویت

اگر ارگانیسم در ضمن یادگیری هر زمان که پاسخ مناسب را می دهد تقویت بشود و بعد برنامه خاموشی درباره او اجرا گردد، از ارگانیسمی که تنها بخش معینی از پاسخ های او در ضمن یادگیری تقویت می شود، زودتر رفتارش خاموش می شود. تقویت سهمی از تقویت پیوسته یا تقویت صد در صد در مقابل خاموشی مقاوم تر است. این واقعیت را اثر تقویت سهمی(اثر تقویت بخشی)[۱۳] (PRE) می نامند که اسکینر آن را به طور گسترده مورد مطالعه قرار داد.

۱-برنامه تقویتی پیوسته یا پیاپی(CRF)

در برنامه تقویتی پیوسته یا پیاپی[۱۴] (CRF)، هر پاسخ درست در ضمن یادگیری تقویت می شود. در دوره یادگیری سهمی ابتدا ارگانیسم در یک برنامه تقویت پیوسته یا صد در صد تقویت تربیت می شود و بعد به یک برنامه تقویت سهمی انتقال می یابد زیرا اگر در دوره یادگیری اولیه از برنامه تقویت سهمی استفاده شود، یادگیری با دشواری زیاد صورت خواهد گرفت. رفتار های روزمره ما به ندرت به طور پیوسته و معمولا به طور متناوب تقویت می شوند.

۲- برنامه های تقویتی فاصله ثابت(FI)

برنامه های تقویتی فاصله ثابت[۱۵](FI)، بدین صورت است که موجود زنده بعد از یک دوره زمانی معینی پاداشی را برای اولین پاسخ خویش دریافت می کند، برای مثال اگر یک کبوتر بخواهد برای نوک زدن بعدی تقویت شود، باید سه دقیقه صبر کند. نرخ پاسخدهی در این برنامه پایین است. از این مکث ها که در برنامه های ثابت بوجود می آیند، می توان به وسیله ارائه تقویت به روش های غیر قابل پیش بینی اجتناب کرد. جاندار پس از گذشت زمان معین از تقویت قبلی در برابر اولین پاسخش تقویت دریافت می دارد. مثلا در برنامه ثابت زمانی ۲ دقیقه ای (FI2) تقویت فقط زمانی ارائه می شود که دو دقیقه از پاسخ تقویت شده قبلی گذشته باشد. پاسخ های ما بین هیچ پیامدی ندارد. مانند دریافت بسته پستی که روزی یکبار FI24 است پس از هر بار دریافت محموله بلافاصله به صندوق پستی سر نمی زنیم اما به تدریج با نزدیک شدن به دریافت بسته بعدی سر زدن به صندوق پستی را از سر می گیریم. با نزدیک شدن به پایان فاصله زمانی آهنگ پاسخدهی جاندار تندتر می شود.

۳- برنامه های تقویتی نسبی ثابت (FR)

برنامه تقویتی نسبی ثابت[۱۶] (FR)، زمانی اتفاق می افتد که تمام n امین پاسخ هایی که حیوان می دهد تقویت شود. مثلا FR5 نشان می دهد که حیوان پس از هر پنجمین پاسخ تقویت خواهد شد. عامل مهم تعداد پاسخ های داده شده است. حیوان باید تعداد معینی پاسخ بدهد تا تقویت دریافت کند. تعداد پاسخ های ثابت لازم است. مثلا FR5 در آن صورت ۵ بار پاسخ برای دریافت هر تقویت ضروری است. اگر FR5باشد و به تدریج مقیاس بزرگتر شود مثلا FR50 بارزترین رفتار این است که درست بعد از هر تقویت مکثی در پاسخ دهی روی می دهد.

در هر دو برنامه تقویتی FI و FR پس از پاسخی که طبق برنامه تقویت می شود، نرخ پاسخدهی جاندار کاهش می یابد که به آن مکث بعد از تقویت می گویند.

۴- برنامه های تقویتی فاصله متغیر(VI)

در برنامه های تقویتی فاصله متغیر[۱۷](VI)، تقویت وابسته به سپری شدن فاصله زمانی معین است ولی این فاصله زمانی به طرز غیر قابل پیش بینی تغییر می کند. مثلا در VI10 گاهی

ممکن است مبنا ۲ و گاهی ۲۰ باشد ولی میانگین ۱۰ است. نمونه آن گرفتن شماره تلفن پس از شنیدن علامت اشغال است. باید مدت زمانی پس از شماره گیری قبلی صبر کند اما طول این فاصله معلوم نیست. جاندار در برنامه VI به نحوی مستمر با آهنگی تند پاسخ می دهد.

۵- برنامه نسبی متغیر(VR)

در برنامه نسبی متغیر[۱۸](VR)، ارگانیسم به طور متوسط پس از چند پاسخ تقویت دریافت می دارد ولی تعداد پاسخ های لازم به نحوی غیر قابل پیش بینی متغییر است. مثلا در VR5 ممکن است تعداد پاسخ لازم گاهی ۱ و گاهی ۱۰ و به طور متوسط ۵ باشد. در VR بر خلاف FR مکثی در رفتار جاندار دیده نمی شود. VR به پاسخدهی بسیار زیاد می انجامد(موسسات بخت آزمایی از آن استفاده می کنند).

۶- برنامه تقویت همزمان و قانون جور کردن

اسکینر کبوتران را تربیت کرد تا به دو دکمه که همزمان در دسترس بودند اما با برنامه های مختلفی تقویت می دادند نوک بزنند. این شیوه تقویتی برنامه تقویت همزمان[۱۹]نامیده شد. کبوتران در دوره خاموشی، پاسخ های خود را به نسبت برنامه های تقویتی مختلف توزیع می کند.

تحت برنامه های همزمان، فراوانی نسبی رفتار با فراوانی تقویت جور در می آید. اسکینر این رابطه را قانون جور کردن[۲۰] هرنستاین می گویند.

 

۷-برنامه های تقویت زنجیره ای همزمان

برنامه تقویتی همزمان برای بررسی رفتارهای انتخابی ساده به کار می رود اما برنامه تقویت زنجیره ای همزمان[۲۱] برای بررسی رفتارهای انتخابی پیچیده مورد استفاده قرار می گیرد. در برنامه تقویت زنجیره ای همزمان، رفتار حیوان در ضمن اولین مرحله آزمایش تعیین می کند که او در ضمن دومین یا آخرین مرحله آزمایش چه نوع برنامه تقویتی دریافت کند.

یکی از یافته های برنامه تقویت زنجیره ای همزمان مربوط به حوزه کنترل شخصی است. جانداران در شرایط معمولی به طور آشکار تقویت کننده های کوچک اما فوری را به تقویت کننده های بزرگ اما دیرآیند ترجیح می دهند. با استفاده از برنامه های همزمان، اگر پاسخ «الف» به وسیله تقویت کننده های فوری کوچک و پاسخ «ب» به وسیله تقویت کننده های بزرگ دیرآیند تقویت شوند، پاسخ «الف» به پاسخ «ب» ترجیح داده می شود.

به همین منوال، هنگام استفاده از برنامه زنجیره ای همزمان، اگر پاسخ دادن به مورد «الف» به برنامه ای که تقویت کننده های کوچک فوری تولید می کنند تغییر داده شود و پاسخ دادن به مورد «ب» به برنامه ای که تقویت کننده های بزرگ دیرآیند تولید می کند تغییر یابد، حیوان ها مورد «الف» را ترجیح خواهند داد.

با این وجود در بعضی شرایط، تقویت کننده های بزرگ دیرآیند به تقویت کننده های کوچک فوری ترجیح داده می شوند. راچلین و گرین[۲۲] از یک برنامه تقویت زنجیره ای همزمان استفاده کردند که در آن کبوترها ابتدا حق انتخاب نوک زدن به یکی از دو دکمه سفید را داشتند. نوک زدن به دکمه سفید در سمت چپ برای ۱۵ بار (FR15) با ۱۰ ثانیه وقفه و بعد حق انتخاب بین یک دکمه قرمز و یک دکمه سبز دنبال می شد. نوک زدن به دکمه قرمز بلافاصله دو ثانیه غذا به دنبال می آورد (یک تقویت کننده نسبتا کوچک) و نوک زدن به دکمه سبز، پس از چند ثانیه تاخیر، ۴ ثانیه غذا به دنبال داشت(یک تقویت کننده نسبتا بزرگ). در مرحله انتخاب اولیه آزمایش، اگر ۱۵ بار به دکمه سفید سمت راست پاسخ داده می شد(FR15)، یک وقفه ۱۰ ثانیه ای و بعد فرصت نوک زدن به دکمه سبز وجود داشت. نوک زدن به دکمه سبز ابتدا یک وقفه چند ثانیه ای و بعد ۴ ثانیه غذا به دنبال داشت. تحت این شرایط آزمایشی معلوم گشت که کبوترها دکمه سفید سمت راست را در ۶۵ درصد موارد انتخاب کردند و در نتیجه رجحان تقویت کننده کوچک ولی فوری را تغییر دادند.

تقویت کننده ها در طول زمان ارزش تقویت کنندگی شان را از دست می دهند. در نتیجه ارگانیسم ممکن است تقویت کننده ای را که کوچک اما بلافاصله است را انتخاب کند؛ اما تصمیم نخواهد گرفت که چنین تقویت کننده ای را در آینده به دست آورد. اگر تاخیری وجود داشته باشد، ارگانیسم ها تقویت کننده های بزرگ را به تقویت کننده های کوچک ترجیح می دهند.

در تعمیم این یافته ها به انسان نیز بدین صورت است، برای مثال: انتخاب بین رفتن به سینما و مطالعه درس در یک شب معیین را در نظر بگیرید. می توان تصور کرد که رفتن به سینما شامل یک تقویت کننده کوچک اما فوری است در حالی که مطالعه کردن شامل یک تقویت کننده بزرگ دیرآیند است.

 

۸- برنامه های نسبی پیش رونده و اقتصاد رفتاری (PR)

در یک برنامه نسبی پیش رونده[۲۳]، حیوان آزمایشگاهی با یک نسبت پایین(معمولا نسبت ثابت FR) شروع می کند و در طول جلسات آموزش بعدی نسبت پاسخ ها به تقویت ها به طور منظم افزایش می یابد. برنامه نسبی پیش رونده برای مطالعه مسئله پیچیده مربوط به اثربخشی تقویت کننده ها قابل استفاده است.

روش نسبی پیش رونده از حیوان می خواهد تا به صورت رفتاری، حداکثر هزینه ای را که برای یک برنامه معین خواهد پرداخت نشان دهد. با ت

وجه به اینکه تنها وجهی که حیوان آزمایشگاهی در اختیارش دارد رفتار است، ما نسبت پاسخ ها به تقویت کننده ها را افزایش می دهیم تا معلوم نماییم که حیوان برای به دست آوردن تقویت با چه سختی و تا چه مدتی حاضر به کار کردن است. تاکید می کنیم که مساله اثربخشی تقویت یک مساله پیچیده است که می توان آن را از راه های مختلفی مورد بررسی قرار داد.

روش نسبی پیش رونده اینگونه به مساله می پردازد که میزان انجام رفتار از سوی ارگانیسم را برای دریافت تقویت افزایش می دهد تا اینکه حیوان آزمایشگاهی از پرداختن هزینه برای دریافت تقویت کننده سر باز زند. اگر ارگانیسم آماده است تا برای یک تقویت کننده، نسبت به تقویت کننده دیگر، هزینه بیشتری بپردازد، آن تقویت کننده ارزشمندتر و لذا اثربخش تر است.

ما آموزش حیوان را از یک برنامه تقویتی نسبی ثابت مثلا FR2 آغاز می کنیم، به گونه ای که هر ۲ پاسخ حیوان یک تقویت کننده نصیب او بنماید. در مثال ما ابتدا حیوان تربیت می شود تا اهرمی را فشار دهد تا غذا دریافت کند و این کار بر اساس یک برنامه FR2 برای سه روز ادامه می یابد. در روز چهارم از راه تغییر برنامه از FR2 به FR4 بر تعداد پاسخ های مورد نیاز از سوی ارگانیسم برای دریافت تقویت افزوده می شود. در روز پنجم برنامه تقویت FR8 و در روز بعد به FR16 افزایش می یابد و به همین صورت روز به روز بر تعداد پاسخ های مورد نیاز از سوی ارگانیسم برای دریافت تقویت افزوده می شود. از لحاظ مفهومی، پاسخ هایی که در ازاء هر تقویت داده می شوند هزینه را که حیوان مایل است برای چشته غذا بپردازد نشان می دهند.

نموداری که نرخ تقویت (نه نرخ پاسخ) را به عنوان تابعی از برنامه تقویت نشان می دهد، تابع تقاضا(نمودار تقاضا) نام دارد. اگر حیوان در یک برنامه ارزان FR2 در هر دقیقه پنج چشته غذا مصرف کند، برای اینکه در یک برنامه تقویتی FR4 همان سطح مصرف را حفظ کند باید نرخ پاسخ دهی خود را دو برابر کند. همزمان با گسترش برنامه نسبت پیش رونده، حیوان باید نرخ پاسخ دهی خود را افزایش دهد تا بتواند نرخ پنج تقویت کننده در دقیقه را حفظ کند.

نقطه شکست نمودار نشان می دهد که با تقویت کننده بیش از حد گران می توان کارآمدی تقویت را سنجش کرد. زمانی که هزینه ها پایین اند(برنامه های پایین FR)، هر دو منحنی افقی اند و در این مثال وقتی پاسخ های مورد نیاز پایین اند، تقویت کننده «الف» با نرخ بزرگتری از تقویت کننده «ب» مصرف می شود. اما زمانی که برنامه تقویت به FR16 افزایش می یابد، یعنی وقتی که برای دریافت یک تقویت کننده ۱۶ پاسخ مورد نیاز است، منحنی تقاضا برای تقویت کننده «الف» به طور ناگهانی پایین می آید. منحنی تقویت کننده «ب» در حالت افقی باقی می ماند تا اینکه برنامه تقویتی به FR128 یعنی زمانی که برای دریافت یک تقویت کننده ۱۲۸ پاسخ ضروری است افزایش می یابد. بنابر این، نقطه شکست منحنی برای «الف» در برنامه FR16 رخ می دهد، در حالی که نقطه شکست برای «ب» برنامه FR128 است.

هرچند در زمانی که هزینه های پایین اند، تقویت کننده «الف» اثربخش تر به نظر می رسد، حیوان آزمایش گاهی آماده است تا هزینه ای هشت بار بیشتر برای تقویت کننده «ب» پرداخت کند و ما می توانیم با عبارت رفتاری اینگونه استنباط کنیم که «ب» با ارزش تر و لذا اثربخش تر از «الف» است.

در مورد انسان ما سطح مصرف بنزین را به رغم افزایش قیمت آنها، یکسان نگه می داریم. تقاضا برای این تقویت کننده انعطاف ناپذیر است، زیرا افزایش قیمت برای حفظ مقدار نسبتا ثابتی از تقویت کننده تحمل می شود. از سوی دیگر، تقویت کننده ارزان زیاد مصرف می شود اما وقتی که قیمتش افزایش می یابد کنار نهاده می شود و تقاضای انعطاف ناپذیر به وجود می آید. این تقویت کننده جنبه تجملی دارد و برای بهزیستی ارگانیسم ضروری نیست.

ما نمی توانیم تعیین کنیم که یک تقویت کننده نسبت به تقویت کننده دیگر چگونه عمل می کند، مگر اینکه شرایط محرومیت ارگانیسم، فشارهای تحمیلی ناشی از مصرف تقویت کننده، هزینه تقویت کننده و تعدادی عوامل دیگر را مورد ملاحظه قرار دهیم. روش نسبی پیش رونده نشان می دهد که نقطه شکست برای تحریک مغزی بسیار زوتر از نقطه شکست برای تقویت کننده های نخستین طبیعی مانند غذا رخ می دهد.

 

رفتار کلامی

اسکینر معتقد است که رفتار کلامی[۲۴] را می توان در چارچوب نظریه تقویت تبیین کرد. بنابراین هرگونه بیانی اگر تقویت شود، تکرار می گردد. اسکینر پاسخ های کلامی را بر حسب چگونگی رابطه شان با تقویت طبقه بندی کرده است که این طبقه بندی به طور خلاصه در زیر معرفی می گردد:

۱-خواست:

واژه خواست[۲۵] از این واقعیت سرچشمه می گیرد که درخواستی[۲۶] مطرح می شود. وقتی که درخواست برآورده شد، خواست (بیان) تقویت می شود و بار دیگر که نیاز به وجود می آید شخص احتمالا همان خواست را تکرار می کند.

گوش بده، نگاه کن، بگو بله و … رفتار شنونده را مشخص می کنند؛ اما وقتی که

یک شخص گرسنه صدا می زند نان!، او تقویت نهایی را مشخص می کند. غالبا هم رفتار شنونده و هم تقویت نهایی مشخص می شوند. خواست نمکر را به من بده! هم یک عمل (به من بده) و هم یک تقویت نهایی(نمک) را مشخص می کند.

۲-نامیدن

نامیدن[۲۷] عبارت است از اسم گذاری اشیا یا رویدادها در محیط به طور مقتضی و تقویت این رفتار از سوی سایر افرادی که انطباق بین محیط و رفتار کلامی را مورد تایید قرار می دهند به دست می آید.

این نوع کنشگر را می توان با مثال زیر روشن کرد. زمانی که یک نوع ماهی یا تصویر آن، فرصتی فراهم می آورد که دانش آموز در درس جانور شناسی با گفتن نام آن تقویت بشود.

۳-رفتار پژواکی

رفتار پژواکی[۲۸] یک رفتار کلامی است که وقتی پاسخ کلامی شخص دیگری عینا و کلمه به کلمه تکرار می شود تقویت می گردد. رفتار پژواکی اغلب پیش نیاز رفتارهای کلامی پیچیده تر است.

برای نمونه ابتدا کودک باید کلمه ای را تقلید کند تا اینکه بعد بتواند یاد بگیرد که چگونه آن کلمه به کلمه های دیگر یا رویدادهای دیگر مرتبط است. بنابراین، تکرار آنچه کس دیگری گفته است تقویت می شود و وقتی که پاسخ آموخته شد به گوینده اجازه می دهد تا روابط کلامی پیچیده تری را بیاموزد.

 

۴-رفتار خودسنجی

نقش اصلی رفتار خودسنجی[۲۹] توصیف پاسخ ها، بیان روابط و تدارک یک چهارچوب دستوری برای رفتار کلامی است. اصطلاح خود سنجی برای نشان دادن رفتاری که مبتنی بر سایر رفتارهای کلامی یا وابسته به آنهاست به کار می رود.

شدید ترین انتقاد از تبیین اسکینر درباره رفتار کلامی توسط نوآم چامسکی[۳۰] (۱۹۵۹) انجام گرفته است. چامسکی می گوید زبان پیچیده تر از آن است که از سوی کودک آموخته شود. او می گوید آشکار است که شرطی سازی کنشگر، پیچیدگی توانایی های زبان ما را تبیین نمی کند. تبیین چامسکی از ایجاد زبان این است که ساختار مغز ما به گونه ای است که زبان را ایجاد می کند. بنا به ادعای چامسکی، ساختار دستوری زیر ساخت تمامی زبان های آدمیان یک ساختار مغزی زیربنایی را نشان می دهد. ظاهرا چامسکی و اسکینر همان مشاجره طبیعت-تربیت[۳۱] را که نخستین بار افلاطون و ارسطو مطرح کردند، دنبال می کنند.

 

قرارداد وابستگی

قرارداد وابستگی[۳۲] شامل قراردادهایی است که شخص وقتی که کار معینی را انجام می دهد، در ازای آن چیزی دریافت می کند. بعضی از قراردادها ساده اند و رفتارهای ساده را شامل می شوند، مانند وقتی که معلم می گوید اگر پنج دقیقه آرام بنشینی می توانی بیرون بروی و بازی کنی.

قراردادهای دیگر می توانند مدت زمان های طولانی تری را شامل شوند مانند شخصی که برای حل مشکل چاقی اش بخواهد محیط را برایش طوری ترتیب دهند که برای کاهش وزن تقویت دریافت کند. برای مثال می تواند با شخص دیگری قرار بگذارد که در ازای از دست دادن وزن، چیزی که برایش مهم است را به او بدهد.

اصطلاح قرارداد وابستگی از این واقعیت ناشی می شود که یک توافق (قرارداد) انجام می گیرد که بر اساس آن فعالیت های معینی تقویت می شوند که در غیر این صورت ممکن است تقویت نشوند. به سخن دیگر، قرارداد، وابستگی های تقویتی را در محیط برقرار می ساز و آنها را نسبت به الگوهای رفتاری که شخص می خواهد به طریقی اصلاحشان کند حساس می سازد.

بسیاری از مشکلات رفتاری از آنجا ناشی می شوند که رفتار ما نه از تقویت کننده های دیرآیند، بلکه بیشتر از تقویت کننده های فوری یا آنی متاثر می شوند. برای مثال مزه غذا در زمان حال از یک زندگی طولانی تر حاصل از درست خوردن تقویت کننده تر است. قرار داد وابستگی روشی است برای تغییر رفتار به وسیله وابستگی های تقویتی جاری به جای وابستگی های تقویتی دیرآیند. باید پس از آنکه تغییر در نظام تقویت صورت گرفت، رفتار مطلوب به وسیله محیط اجتماعی حفظ شود، بنابراین وابستگی های تقویتی مصنوعی دیگر ضروری نخواهند بود.

قرارداد وابستگیی الزاما به شخص دیگری نیاز ندارد، خود شخص به تنهایی می تواند با انجام روش فوق رفتارش را اصلاح کند و در ازای هر روز که سیگار نمی کشد یا پر خوری نمی کند، خدمتی به خودش بکند.

 

نگرش اسکینر به نظریه یادگیری

اسکینر بر این اعتقاد بود که رویدادهای رفتاری باید بر حسب اموری که مستقیما بر رفتار اثر می گذارند توصیف شوند و از لحاظ منطقی نادرست است که بکوشیم تا رفتار را بر حسب رویدادهای فیزیولوژیکی تبیین کنیم. به همین دلیل، روش پژوهش اسکینر «رویکرد ارگانیسم تهی» نامیده شده است.

همچنین اسکینر فکر می کرد که نظریه های پیچیده یادگیری مانند نظریه هال بی فایده و موجب اتلاف وقت است. به اعتقاد اسکینر، در زمان حاضر وظیفه اصلی ما باید کشف روابط بین طبقات محرک ها و طبقات پاسخ ها باشد. بنابراین استفاده از نظریه در مطالعه فرایند یادگیری قابل توجیه نیست. اسکینر(۱۹۵۰) در این باره می گوید:

پژوهش هایی که با توجه به نظریه مطرح می شوند موجب اتلاف وقت اند. پژوهش های به درد نخور زیادی از نظریه ها به دست

می ایند و نیرو و مهارت های زیادی به وسیله آنها به هدر می روند. اکثر نظریه ها سرانجام روزی به کناری نهاده می شوند و بخش اعظمی از پژوهش های وابسته به آنها نیز به دور ریخته می شوند. می توان آزمایش های مهم علمی را به دلایل دیگری طرح کرد و امکان آزمون کردن این گونه پژوهش ها از این راه میسر می گردد که ببینیم آنها مستقیما به نوعی از اطلاعات که معمولا یک علم به آن نیازمند است منجر می شوند یا خیر.

رویکرد اسکینر به پژوهش، انجام دادن تحلیل تابعی[۳۳] بین رویدادهای محرکی و رفتار اندازه پذیر است. اسکینر (۱۹۵۳) در این باره می گوید:

متغیرهای بیرونی که رفتار تابعی از آنهاست، آنچه را که می توان یک تحلیل علی یا تابعی نامید فراهم می آورند. ما می کوشیم تا رفتار یک ارگانیسم را پیش بینی و کنترل کنیم. روابط بین دو متغیر علت و معلولی در رفتار، قانون های علم هستند.

اسکینر ساعت های محرومیت از غذا و آب را کنترل می کند و تاثیر آن را بر نرخ یادگیری فشار دادن اهرم تعیین می نماید؛ یا اینکه تاثیر برنامه های تقویت را بر نرخ پاسخ یا مقاومت در برابر خاموشی مشاهده می کند. اسکینر در تفسیر نتایج پژوهش ها نسبت به داده هایش بسیار وفادار می ماند، به سخن دیگر، اسکینر نمی کوشید تا چرایی آن را تبیین کند.

اسکینر ادعا می کند که او به وسیله نظریه ها هدایت نمی شود، بلکه از فرایند نشانه رفتن و به خطا زدن پیروی می کند. او ابتدا یک چیز و بعد چیز دیگری را بررسی می کند. اگر بر او معلوم گردد که یک مسیر پژوهشی ثمربخش نیست، به چیز دیگری که مثمر ثمر باشد روی می آورد و به این راه کوشش و خطا ادامه می دهد تا اینکه به چیز با ارزشی برخورد کند.

 

نیاز به یک تکنولوژی رفتار

اسکینر قویا معتقد است که یک تکنولوژی رفتاری به دقت آماده شده می تواند بسیاری از مسائل انسانی را حل کند، با این حال مردمان زیادی با این تکنولوژی مخالفت می کنند؛ زیرا با بسیاری از باورهای مورد علاقه ما درباره خودمان، به ویژه با این باور که انسان موجودی منطقی، آزاد و دارای شان و منزلت است به مخالفت می پردازد. اسکینر(۱۹۷۱) می گوید:

آنچه ما به آن نیازمندیم تکنولوژی رفتار است. ما می توانستیم به سرعت مشکلاتمان را حل نماییم اگر قادر بودیم رشد جمعیت جهان را به همان دقت تنظیم مسیر یک سفینه فضایی تنظیم نماییم یا کشاورزی و صنعت را با همان اطمینانی که ذرات پر انرژی را سرعت می بخشیم بهبود دهیم. تکنولوژی رفتاری که از نیرومندی و دقت تکنولوژی فیزیکی و زیست شناختی برخوردار باشد وجود ندارد و کسانی که چنین امکانی را مسحره نمی دانند احتمالا بیش از اینکه آن را مایه امید بدانند از آن وحشت دارند.

اسکینر(۱۹۵۳) در جای دیگر می گوید: مفهوم فرد آزاد و مسئول با زبان ما درآمیخته و در اعمال، اخلاق و باورهای ما نفوذ یافته است. این کار آنقدر طبیعی به نظر می رسد که به ندرت مورد آزمایش قرار می گیرد. مردم زیادی وجود ندارند که به امکان یک علم رفتار انسان باور داشته باشند.

اسکینر(۱۹۸۶) استدلال کرده است که پنج عمل فرهتگی تاثیرات نیروبخش وابستگی های تقویت را کاهش می دهند: ۱) بیگانه ساختن کارگران نسبت به پیامدهای کارشان؛ ۲) کمک به کسانی که می توانند به خودشان کمک کنند؛ ۳) هدایت رفتار به وسیله قواعد به جای فراهم آوردن پیامدهای تقویتی؛ ۴) حفظ مجوزهای آزارنده حکومتی و مذهبی با استناد به منافع دیرایند آن برای فرد و؛ ۵) تقویت فعالیت های نگاه کردن، گوش دادن، خواندن، قمار کردن و غیره در حالی که رفتارهای دیگر به ندرت تقویت می شوند.

طبق نظر اسکینر، بسیاری از مسائل ناشی از این اعمال فرهنگی را می توان از طریق نیرومند ساختن رفتارهای مطلوب و با استفاده از اصول حاصل از تحلیل آزمایشی رفتار، حل و فصل کرد. نظریه یادگیری اسکینر تاثیر عمیقی بر روان شناسی داشته و دارد.

 

نسبیت تقویت

دیوید پریماک

دیوید پریماک[۳۴] گفته است که همه پاسخ ها تقویت کننده های بالقوه هستند. از هر پاسخی که فراوانی نسبتا زیادی دارد می توان برای تقویت پاسخی که فراوانی نسبتا کمی دارد استفاده کرد. با استفاده از اندیشه تقویتی پریماک، به ارگانیسم اجازه می دهند تا آزادانه به هر فعالیتی که می خواهد بپردازد و آن گاه نوع فعالیتی که ارگانیسم انتخاب می کند و فراوانی آن را به دقت ثبت می کنند. سپس فعالیت های مختلفی را که ارگانیسم به آن می پردازد به صورت سلسله مراتبی پشت سرهم قرار می دهند. در این سلسله مراتب، فعالیتی را که ارگانیسم بیش از همه انجام می دهد در بالاترین مرتبه قرار می دهند. در این سلسله مراتب، فعالیتی را که ارگانیسم بیش از همه انجام می دهد در بالاترین مرتبه قرار می دهند و بعد از آن فعالیتی را که فراوانی آن کمتر است می آورند و الی آخر. آزمایشگر خواهد دانست که چه فعالیتی ارگانیسم مورد نظر را تقویت می کند و چه فعالیتی برای او خاصیت تقویت کنندگی ندارد.

به طور خلاصه می توان گفت که اگر فعالیتی

از فعالیت دیگری بیشتر رخ می دهد، می توان از آن برای تقویت کردن فعالیتی که کمتر رخ می دهد استفاده کرد. این را اصل پریماک[۳۵] می نامند و به نظر می رسد که در مورد انسان و حیوان هر دو صادق باشد.

تجدید نظر در اصل پریماک

یکی از یافته های مهم حاصل از پژوهش های پریماک این است که استدلال چند موقعیتی را ناکافی و احیانا مردود می داند. در استفاده مستقیم از اصل پریماک، ما نمی توانیم از نوشیدن برای خوردن در آن حیوان خاص استفاده کنیم و ممکن است نتوانیم از نوشیدن برای تقویت دویدن بر روی چرخ گردان در حیوانی با ترجیحات دیگر فعالیت ها استفاده نماییم. این نشان دهنده نخستین اشکال در استدلال چند موقعیتی تقویت است.

ویلیام تیمبرلیک

تیمبرلیک بین فرضیه احتمال افتراق[۳۶]، یعنی موضوعی که مورد پذیرش پریماک است و فرضیه عدم تعادل[۳۷]، یعنی موقعیتی که به طور منطقی از پژوهش پریماک استنتاج می گردد تمایز قائل می شود. در مقابل پیشنهاد پریماک مبنی بر اینکه فعالیت های ترجیح داده شده می توانند فعالیت هایی را که کمتر مورد ترجیح ارگانیسم هستند تقویت نمایند. فرضیه عدم تعادل حاکی از این است که هر فعالیتی که از ارگانیسم می تواند یک تقویت کننده باشد، مشروط بر اینکه یک برنامه وابستگی از دسترسی ارگانیسم به آن فعالیت جلوگیری نماید.

طبق نظر تیمبرلیک، توزیع نسبی فعالیت ها، یک تعادل را به وجود می آورد؛ یعنی حالت تعادل فعالیت که حیوان آن را ترجیح می دهد. اگر ما یک برنامه وابستگی برقرار سازیم به گونه ای که زمان صرف شده برای خودمان زیر خط پایه ۳۰ درصد کاهش یابد، عدم تعادل را موجب شده ایم. این وضعیتی است که پیامدهای هیجانی به دنبال می آورد.

از سوی دیگر، فرضیه عدم تعادل پیش بینی می کند که رفتار دارای کمترین احتمال می تواند یک تقویت کننده باشد. برای اینکه این اتفاق صورت پذیرد، لازم است یک برنامه را به طریقی اعمال کنیم که رفتار دارای کمترین احتمال به پایین تر از سطح خط پایه ۱۰ درصدی اش کاهش یابد؛ و این موجب عدم تعادل خواهد شد.

فرضیه عدم تعادل همچنین شرایطی را که در آن یک فعالیت خاص می تواند به صورت تنبیه کننده درآید نیز توضیح می دهد. برای اینکه شرایط تنبیهی ایجاد شود، یک برنامه باید به طریقی طراحی شود که در آن عملکرد یک فعالیت موجب افزایش فعالیت دیگری بالاتر از خط پایه بشود.

پژوهش های تیمبرلیک نیز مانند پژوهش های پریماک به روشنی نشان می دهند که استدلال چند موقعیتی بودن تقویت نادرست است. به علاوه، طبق این دیدگاه نقش برنامه وابستگی این است که عدم تعادل ایجاد می کند تا اینکه اطلاعاتی که یم پاسخ را به یک تقویت کننده ربط می دهد تولید نماید یا مجاورت بین یک پاسخ و یک تقویت کننده را فراهم آورد. طبق پژوهش های تیمبرلیک، می بینیم که محرومیت از غذا یا آب به خودی خود این مواد را به صورت تقویت کننده در نمی آورد، بلکه محدودیت دسترسی به آنهاست که از آنها تقویت کننده می سازد.

بدرفتاری جانداران

اسکینر(۱۹۵۶) پس از آنکه مشاهده کرد که چگونه انواع مختلف جانداران در شرایط معین یک برنامه تقویتی عمل می کنند، چنین اظهار نمود: می توان عملکردهای موش، گربه، سگ و کودک آدمی را جمع کرد و منحنی های حاصل ویژگی های کمابیش یکسانی خواهند داشت.

کسانی که به وجود غرایز[۳۸] اعتقاد دارند می گویند انواع متفاوت جانداران دارای تمایلات رفتاری فطری متفاوتی هستند که با قوانین یادگیری کنش متقابل می کنند و حتی آنها را نفی می نمایند. طبق این دیدگاه، برای بعضی انواع جانداران شرطی کردن بعضی پاسخ ها آسان تر از پاسخ های دیگر است، زیرا آن پاسخ ها بیشتر از پاسخ های دیگر به طور طبیعی انجام می شود.

برلاندها دریافتند که گرچه حیوان های مورد آزمایش آنان در آغاز کاملا شرطی شده بودند، سرانجام رفتاری غریزی در آنها ظاهر شد و با آنچه یادگرفته بودند تداخل کرد. برلاندها نتیجه گرفتند که رفتارهای ذاتی وابسته به غذا خوردن بسیار نیرومندتر از آن هستند که با اصول شرطی سازی کنشگر بتوان بر آنها فائق آمد.

به عنوان مثالی از بدرفتاری جانداران، برنلاندها کوشیدند خوک ها را تربیت کنند تا سکه های بزرگ چوبی را بردارند و آنها را به داخل یک قلک بزرگ بیندازند. سکه ها در فاصله چندمتری قلک قرار داده شدند و خوک می بایست آنها را به نزدیک قلک حمل کند تا غذا دریافت کند. نخست شرطی کردن حیوان آسان بود و به نظر می رسید که خوک ها مشتاق انجام آن بودند. اما با گذشت زمان، عملکرد حیوان ها کاهش یافت و در سر راه مرتبا سکه ها را به زمین می انداختند، سعی می کردند آنها را در زمین چال کنند، باز آنها را بر می داشتند، رهایشان می کردند، چالشان می کردند، به هوا پرتابشان می کردند و کارهای دیگری از این قبیل انجام می دادند. برلاندها ابتدا فکر می کردند که این رفتارها ناشی از کمبود سائق است و لذا برنامه محرومیت از غذا را شدت بخشیدند. اما تنها نتیجه این کار افزایش بد رفتاری حیوان

ها بود. به نظر می رسید که رفتار غریزی وابسته به خوردن حیوان از رفتاری که آموخته بود نیرومندتر است.

برلاندها(۱۹۶۱) اینگونه نتیجه گیری کردند: «واضح به نظر می رسد که این حیوانات در دام رفتارهای غریزی نیرومندی گرفتار شده اند و ما به طور آشکار شاهد برتری این گونه الگوهای رفتاری بر رفتارهای شرطی شده هستیم». برلاندها جانشین شدن تدریجی الگوهای رفتاری ارثی به جای رفتار آموخته شده را دام غریزی[۳۹] نامیده و آن را به شرح زیر توضیح داده اند:

«چنین به نظر می رسد که اصل کلی این است که هر زمان یک حیوان دارای رفتارهای غریزی نیرومند در زمینه پاسخ شرطی است، پس از انجام رفتار برای مدتی، جاندار به دام رفتار غریزی می افتد و این سبب کاهش رفتار شرطی می شود، ولو اینکه به قیمت تاخیر یا حذف تقویت تمام شود. به طور خیلی دقیق تر و ساده تر، می توان گفت که رفتار یادگرفته شده به دام رفتار غریزی می افتد».

برلاندها فکر می کنند که کارشان سه فرض رفتارگرایان را مورد سوال قرار می دهد: ۱) حیوان به صورت لوح سفید وارد موقیت یادگیری می شود، ۲) تفاوت های میان انواع مختلف جانداران بی اهمیت اند، ۳) هر پاسخی را می توان به هر محرکی شرطی کرد.

برلاندها چنین نتیجه گیری می کنند: «پس از ۱۴ سال شرطی کردن و مشاهده مداوم هزاران حیوان، نتیجه گیری ناخواسته ما این است که رفتار هیچ حیوانی را نمی توان به خوبی درک، پیش بینی و کنترل کرد، مگر اینکه از الگوهای رفتار غریزی، تاریخ تکامل و موقعیت بوم شناختی آنها اطلاعات کافی داشته باشیم».

پدیده دیگری که به نظر می رسد اهمیت رفتار غریزی را در یک موقعیت یادگیری نشان می دهد خود شکل دهی[۴۰]است. در خود شکل دهی به نظر می رسد که حیوان خودش رفتارش را شکل می دهد. یکی از راه های توجیه پدیده خود شکل دهی، شبیه دانستن آن با رفتار خرافی است. گفته می شود ممکن است کبوتر درست پیش از دریافت غذا به دکمه نوک می زده است و بنابراین نوک زدن به دکمه به همان صورت که رفتار خرافی حفظ می شود آموخته شده باشد. یکی از مشکلات این تبیین تیم است که تقریبا همه کبوتران در چنین شرایطی به دکمه نوک می زنند. این گونه به نظر می رسد که اگر توجیه رفتار خرافی درست باشد، بعضی از کبوتران می باید به دکمه نوک بزنند و بعضی دیگر به دور خود بچرخند، بعضی به قسمت های دیگر جعبه آزمایش نوک بزنند و الی آخر.

تبیین دیگری از پدیده خودشکل دهی بر اصول شرطی شدن کلاسیک مبتنی است. طبق این تبیین، دکمه روشن به سبب مجاورت با غذا که یک تقویت کننده نخستین است به صورت تقویت کننده ثانوی در می آید. تحت شرایط مورد بحث، این تبیین منطقی به نظر می رسد اما اشکالش این است که تبیین نمی کند چرا کبوتر باید به دکمه نوک بزند.

آزمایشی که به وسیله ویلیامز و ویلیامز (۱۹۶۹) انجام شد، تبیین های خودشکل دهی مبتنی بر پدیده خرافی یا شرطی شدن کلاسیک را بیشتر مورد سوال قرار می دهد. ویلیامز و ویلیامز در آزمایش خود موقعیت را چنان ترتیب دادند که نوک زدن به دکمه روشن مانعع از آمدن غذا می شود. به کبوتران هر ۱۵ ثانیه یک بار غذا داده می شد، مگر اینکه به دکمه روشن نوک بزند که در این صورت در آن کوشش به کبوتر غذا داده نمی شد. بر خلاف تبیین های گذشته، کبوترها به نوک زدن ادامه دادند و برخی از آنها آنقدر زیاد این کار را انجام دادند که عملا تمام تقویت را حذف کردند.

مطالعه انجام شده توسط جنکینز و مور(۱۹۷۳) موقعیت را بازهم پیچیده تر کرده است. در مطالعه آنان معلوم شد که اگر غذا به عنوان تقویت کننده به کار رود، کبوتران با حالت غذا خوردن به دکمه پاسخ می دهند و اگر آب به عنوان تقویت کننده به کار رود با حالت آب نوشیدن به آن پاسخ می دهند. به سخن دیگر، وقتی که غذا به عنوان تقویت کننده به کار می رود، کبوتران چنان پاسخ می دهند که گویی می خواهند دکمه را بخورند و وقتی که آب به عنوان تقویت کننده به کار می رود، به نظر می رسد که دارند دکمه را می نوشند.

اگر تبیین های دیگر را نپذیریم، باید پدیده خودشکل دهی را یک الگوی رفتار غریزی تلقی کنیم. از آنجا که نوک زدن به دکمه در آزمایش های خودشکل دهی معمولا چیزی است که آزمایشگر در جستجوی آن است، به آن بدرفتاری گفته نمی شود، بر خلاف آنچه در مورد پاره ای از پاسخ های غریزی در کار برلاندها صادق است.

اگر تبیین غریزی خودشکل دهی را بپذیریم، الزاما باید نتیجه گرفت که اصلا هیچ نوع یادگیری اتفاق نمی افتد بلکه صرفا حساسیت حیوان در موقعیت بالا می رود و پاسخ های ذاتی را که در آن موقعیت پاسخ های مقتضی است به آشکارترین محرک ها در محیطش می دهد. این موضع فکری در مورد پذیرش روبرت بولس[۴۱] است.

ما بار دیگر با مشاجره تجربه گرایی-فطرت گرایی تاریخی مواجه ایم، یعنی اینکه آیا رفتار آموختنی است یا ارثی؟ به نظر می رسد پدیده دام غریزی گویای این است که دست کم برای بعضی انواع، رفتار ابتدا تنها تا اندازه ای از مبنای ارثی اش تغییر می کند و

بعد تمایلات غریزی غلبه می کنند و به صورت تعیین کننده های بسیار نیرومند رفتار در می آیند. در مورد انسان چطور؟ آیا ما در درون خود بقایایی از گذشته تکامل خویش داریم که گاه به گاه در دام آن می افتیم؟

 

وقایع درونی: افکار، احساسات و سایق ها

افکار

اسکینر هرگز وجود دنیای درونی را انکار نکرد. تفکر صرفا شکل ضعیف تر و پنهانی تری از رفتار است. برای مثال ممکن است بی صدا با خودمان صحبت کنیم یا ممکن است در سکوت، به حرکت های خود در بازی شطرنج فکر کنیم. اما این وقایع خاص، جایی در روانشناسی علمی ندارند، مگر اینکه راه هایی را برای عمومی ساختن و اندازه گیری آنها بیابیم. اسکینر به ویژه مخالف این گرایش بود که افکار را علت رفتار بدانیم، ما به فروشگاه می رویم و کبوتر به صفحه نوک می زند، فقط به این دلیل که این اعمال قبلا تقویت هایی را به همراه داشته است.

احساسات

ما همانطور که دارای افکار هستیم، هیجاناتی هم داریم. احساسات همانند افکار، نمی توانند علت رفتار باشند. ما اگر به سینما می رویم، تنها به این دلیل است که این رفتار در گذشته تقویت شده است. بسیاری از هیجان ها محصول پیامدهای تقویتی گوناگون هستند. برای مثال اطمینان[۴۲]محصول تقویت مثبت مکرر است. در بعضی از برنامه های نسبی ثابت و فاصله ای ثابت، شروع کار بعد از دریافت یگ پاداش برایمان مشکل است زیرا می دانیم که تا مدتی، پاداشی در کار نخواهد بود. اگر یک دختر بچه، مصرانه با حالتی پرخاشگرانه رفتار می کند، اهمیت دارد تا به پیامدهای این رفتار آگاهی پیدا کنیم. آیا این اعمال موجب جلب توجه یا به دست آوردن اسباب بازی های کودکان دیگر شده است؟

سائق ها

امتناع اسکینر از در نظر گرفتن علل رفتار در درون موجود زنده، چندین مشکل را به دنبال داشت. او در این زمینه بویژه با مفهوم سائق به مشکل برخورد. به نظر می رسد سائق هایی مانند گرسنگی و تشنگی، اشاره به حالت درونی ای دارند که رفتار را بر می انگیزند. مفهوم سائق، هنوز مانند خاری در چشم پیروان اسکینر باقی مانده است و آنها سعی می کنند راهی بیابند تا تقویت را بدون رجوع به این مفهوم توضیح دهند.

 

رفتار ویژه گونه (خاص گونه)

اسکینر معتقد بود ما برای بررسی علل رفتار، نیازی به نگاه کردن به درون موجود زنده نداریم، زیرا رفتار به وسیله محیط بیرونی کنترل می شود. اغلب پیروان اسکینر، با رفتار ویژه گونه به عنوان مکان نگاری یک پاسخ برخورد می کنند. یعنی آزمایشگر، از رفتاری که یک گونه می تواند انجام دهد (برای مثال رفتار کلامی در انسان) شرحی ترسیم می کند. مکان نگاری، فقط جنبه توصیفی دارد و بخش مهم تجزیه و تحلیل، یعنی روشی را که تقویت، رفتارها را شکل می دهد و حفظ می کند، شامل نمی شود. اسکینر معتقد بود رفتار ویژه گونه نیز محصول پیامدهای محیطی است. دلیل آنکه این گونه رفتارها در طول دوره های تکامل به وجود می آیند بخشی از خزانه رفتاری آن گونه خاص، می شوند. محیط ها به طور انتخابی، نه تنها در دوران زندگی یک حیوان، بلکه در تکامل گذشته آن گونه، تمامی رفتارها را تقویت می کنند.

 

اسکینر و آموزش و پرورش

به باور اسکینر، اگر سه شرط زیر برآورده شوند، یادگیری به بهترین وجه رخ می دهد: ۱) اطلاعاتی که قرار است آموخته شوند در گام های کوچک ارائه گردند، ۲) به یادگیرندگان از چگونگی عملکردشان بازخورد فوری داده شود، یعنی پس از یک تجربه یادگیری به آنها نشان داده شود که اطلاعات را به درستی یاد گرفته اند یا نه، و ۳) یادگیرندگان با سرعت متناسب با توانایی خودشان پیش بروند.

اسکینر دریافت که این اصول در کلاس های درس به کار نمی روند. برای اسکینر انگیزش تنها از این لحاظ اهمیت دارد که تعیین می کند چه چیزی برای دانش آموزان تقویت کننده است. تقویت کننده های ثانوی نیز بسیار مهم اند زیرا معمولا از اینها در کلاس درس استفاده می شود. مثال هایی برای تقویت کننده ثانوی شامل ستایش کلامی، بیانات چهره ای مثبت، ستاره های طلایی، احساس موفقیت، نمرات و یافتن امکان انجام فعالیت دلخواه از سوی دانش آموز می باشد.

اسکینر بر استفاده از تقویت کننده های بیرونی در آموزش و پرورش نیز تاکید داشت. به گونه ای که رفتاری که مهم تشخیص داده شده است تشویق گردد. همچنان معلمان پیرو اسکینر آموزش خود را با برنامه تقویتی پیوسته یا ۱۰۰ درصد تقویت شروع می کنند و بعدا به برنامه تقویت ناپیوسته تغییر می دهند. به سخن دیگر، در مراحل اولیه آموزش، هر زمان که یک پاسخ درست داده می شود تقویت می گردد، اما در مراحل بعد به طور گاه به گاهی تقویت می شود تا اینکه پاسخ نسبت به خاموشی مقاوم شود.

رفتارگرایان از روش سخنرانی جانبداری نمی کنند زیرا در این روش آموزشی معلوم نمی شود که چه وقت یادگیری صورت می پذیرد تا بلافاصله یادگیرنده را تقویت کنند. معلمان پیرو اسکینر شاگردان خود را تنبیه نمی کنند. در عوض آنها رفتار مطلوب را تقویت می کنند و رفتار نامطلوب را نادیده می گیرن

د. طبق نظر اسکینری ها، مشکلات رفتاری در آموزشگاه از طرح ریزی های ضعیف آموزشی مانند بی توجهی به اختلافات فردی، تقویت نکردن رفتار مناسب، آموزش مطالب پیچیده، تنبیه، قوانین و مقررات خشک یا تقاضای نامعقول از شاگردان مثل بی سر و صدا یا بی حرکت ماندن ناشی می شود.

 

میراث اسکینر

متداول ترین روش تدریس معلمان سخنرانی است. اسکینر برای سخنرانی یک روش جایگزین به نام آموزش برنامه ای[۴۳] پیشنهاد کرده است و وسیله ای که برای ارائه مواد برنامه ای ابداع شده است ماشین آموزشی[۴۴] نام دارد. برای ماشین آموزشی امتیازهای زیادی را می توان برشمرد:

یک تبادل دائمی بین برنامه آموزشی ارائه شده به وسیله ماشین و دانش آموز وجود دارد. بر خلاف معلمانی که سخنرانی می کنند، کتاب های درسی معمولی و وسایل سمعی و بصری معمولی معمولی، ماشین دانش آموزان را به فعالیت دائم وا می دارد و دانش آموزان تمام مدت هشیار و مشغول هستند.مانند یک معلم خصوصی خوب، ماشین آموزشی تا اطمینان حاصل نکند که دانش آموز مطلبی را کاملا فهمیده است به او اجازه جلو رفتن نمی دهد و این کار را قاب به قاب یا گام به گام انجام می دهد. از سوی دیگر، سخنرانی، کتاب درسی و معادل های مکانیکی آنها بدون اینکه مطمئن شوند دانش آموز مطلبی را فهمیده است جلو می روند و به راحتی او را جا می گذارند.مانند یک معلم خصوصی خوب، ماشین تنها آن مقدار مطلب را ارائه می دهد که دانش آموز برای یادگیری آن آماده است. از او می خواهد تا تنها آن مقدار از موضوع را که در آن لحظه امکان یادگیری اش را دارد دریافت کند.مانند یک معلم خصوصی ماهر، ماشین به دانش آموز کمک می کند تا جواب درست بدهد. این کار را از راه ساختار مرتب شده برنامه و تا حدی با فنون اشاره کردن، پیشنهاد دادن و موارد دیگری که از تحلیل رفتار کلامی استخراج شده اند انجام می دهد.ماشین مانند یک معلم خصوصی دانش آموز را برای هر پاسخ درستش از راه بازخورد فوری تقویت می کند و این تقویت را نه تنها برای شکل دادن رفتارش به موثرترین وجه، بلکه به منظور حفظ نیرومندی رفتار دانش آموز به حالتی که مردم عادی آن را حفظ علاقه دانش آموز می نامند انجام می دهد.

 

رویکرد اسکینر به یادگیری برنامه ای، برنامه خطی[۴۵]نامیده شده و شامل ویژگی های زیر است:

گام های کوچک

یادگیرندگان در هر مرحله با مقدار اندکی از اطلاعات مواجه می شوند و به طور مرتب از یک قاب یا یک ماده اطلاعاتی به قاب دیگر پیش می روند. منظور از برنامه خطی همین است.

پاسخدهی آشکار

از آنجا پاسخ دهی آشکار[۴۶] ضرورت دارد که بتوان پاسخ های درست یادگیرندگان را تقویت کرد و پاسخ های نادرست شان را اصلاح نمود.

بازخورد فوری

بلافاصله پس از پاسخ دهی به یادگیرندگان گفته می شود که پاسخشان درست بوده است یا نه، این بازخورد فوری[۴۷]برای پاسخ های درست نقش تقویت را ایفا می کند و برای پاسخ های غلط نقش اصلاحی را ایفا می کند.

سرعت شخصی

منظور از سرعت شخصی[۴۸] این است که یادگیرندگان در طول برنامه با سرعت متناسب با توانایی خود جلو می روند.

نوع دیگری از برنامه آموزشی برنامه شاخه ای[۴۹] نام دارد. این برنامه به یادگیرندگان امکان می دهد تا بسته به عملکرد اولیه آنها، به شاخه های مختلف موضوع های یادگیری بروند. پس از آنکه مقداری اطلاع در اختیار یادگیرنده قرار داده شد، به او یک سوال چند گزینه ای داده می شود. اگر سوال را درست جواب داد، برنامه شاخه ای او را به اطلاعات بیشتری راهنمایی می کند و اگر جواب غلط بود به قسمت هایی برای مطالعه بیشتر در مورد آن مطلب راهنمایی خواهد شد.

نظام های آموزش فردی

آنچه نظام آموزش فردی[۵۰] (PSI) نان دارد در اصل نقشه کلر خوانده می شود چون به وسیله کلر ابداع شده است. مانند یادگیری برنامه ای، روش PSI نیز یک آموزش فردی است و شامل بازخورد سریع و فراوان عملکرد یادگیرنده است. ارائه دروس با نظام آموزش فردی معمولا شامل چهار مرحله است که در زیر خلاصه آنها را می آوریم:

مطالبی را که قرار است در درس بگنجانید تعیین کنید.مطالب را به بخش های مستقل تقسیم کنید.روش های ارزشیابی میزان یادگیری دانش آموزان را در هر بخش آماده کنید.به دانش آموزان فرصت دهید تا با سرعت دلخواه خود بخش های مختلف را یاد بگیرند.

در این روش معلمان از دانش آموزان می خواهند تا پیش از رفتن به یک قسمت تازه، تمام مطالب قسمت قبلی را به خوبی یادبگیرند. همچنین معلم از دانش آموزان می خواهد تا به یک معیار حداقل مثلا یادگیری ۹۰ درصد مطالب درس برسند تا بتوانند در درس نمره قبولی بگیرند. اگر دانش آموز بیمار است، ناراحتی هیجانی دارد یا کارهای دیگری به سرش ریخته است یا به هر دلیلی آماده گرفتن آزمون درس نیست، می تواند امتحان را تا فرصت مناسب به تاخیر اندازد. در این روش دانش آموزان و دانشجویان در محدوده زمانی نیمسال تحصیلی آزادند تا طبق زمان بندی متناسب با شرایط خودشان مطالب درسی را بیاموزند و به هیچ

وجه ناچار به رعایت زمان بندی معلم نیستند.

آموزش بر اساس کامپیوتر

وقتی که از کامپیوتر برای ارائه مواد برنامه ای یا آموزشی استفاده می شود به آن آموزش بر اساس کامپیوتر[۵۱] (CBI) گفته می شود. یادگیرنده می تواند با لمس کردن یک دکمه کمک دریافت کند و بلافاصله بازخورد دریافت نماید. اصول یادگیری برنامه ای اسکینر و نظام آموزش فردی کلر در آموزش بر اساس کامپیوتر نیز موجودند. کامپیوتر نه تنها در ضمن فرایند یادگیری بازخورد فوری فراهم می آورد، بلکه بازخورد فوری از نتایج یادگیری برای یادگیرنده و معلم نیز تدارک می بیند.

نوع برنامه آموزشی مربوط به CBI وجود دارد که کلاس درس مجازی نامیده می شود و بعضی وقت ها به آن آموزش متصل (آموزش بر خط[۵۲]) نیز می گویند. در این رویکرد آموزش از راه دور و از طریق چت امکان پذیر می باشد.

 

ارزش یابی از نظریه اسکینر

خدمت ها

برنامه پژوهشی طولانی و ثمر بخش اسکینر هم بر روان شناسی خالص علمی و هم بر روان شناسی کاربردی تاثیر فراوانی به جای گذاشته است. نظام اسکینر کاملا روشن است و قابلیت کاربست در مسائل فراوان از تربیت حیوانات تا درمان مبتنی بر تغییر رفتار را شامل می شود. کارهای او به قانون جور کردن انجامید و تاثیر غیر مستقیمی بر پژوهش های جاری در حوزه تصمیم گیری رفتاری داشت.

اسکینر از روش پژوهش تک آزمودنی استفاده می کرد. این رویکرد همراه با استفاده انحصاری از پاسخدهی مبتنی بر روش ثبت تراکمی در قیاس با روش های متداول پژوهش در حوزه روان شناسی روشی بی همتاست و نتایج این گونه پژوهش ها به ایجاد مجله تخصصی تحلیل آزمایش رفتار انجامید. روش اسکینر مطالعه مفصل تحلیلی برنامه های تقویت را امکان پذیر کرد و به تعدادی قانون جدید رفتاری انجامید.

انتقادها

بعضی از انتقادهایی که از نظریه اسکینر به عمل آمده بخاطر این باور اسکینر است که تنبیه اثری ندارد و چون که انسان ها اراده آزاد ندارند پس آنان را نمی توان مسئول رفتارشان دانست. استادون معتقد است این باور اسکینری به اعمال قانونی معیوب انجامید و نتیجه آن افزایش میزان جرائم، فقر و بی سوادی بود.

اگر چه روش فردنگر مورد استفاده اسکینر موجب مطالعه رفتار کنشگر فرد به طور کامل می شود، اما مقایسه نتایج حاصل از این نوع پژوهش با نتایج حاصل از پژوهش های گروهی مورد استفاده در آزمایشگاه بسیار دشوار است. انتقاد دیگر به خودداری اسکینر از نظریه پردازی مربوط می شود. بنا به موضع اسکینر، بین توصیف یک پدیده و کوشش برای تبیین آن تفاوت زیادی وجود دارد. در مورد نخست، توصیف دقیق معمولا درست و مورد پذیرش عموم است و روشن می سازد که چگونه و چه وقت رفتار رخ می دهد. از سوی دیگر نظریه معمولا می کوشد تا هم تبیین کند چرا یک رفتار رخ می دهد و هم چگونه و چه وقت رخ می دهد.

نظام اسکینر قطعا به پیشرفت علمی منجر شد اما این پیشرفت از طریق تجمع پدیده های رفتار به جای درک عمیق تر از یادگیری و انگیزش میسر شده است.

امکان ارسال دیدگاه وجود ندارد!

از این بخش با متخصصین ما در تماس باشید