پیوندانگاری (Illusory correlation) پدیدهای است که ذهن خیال میکند پدیده الف به پدیده ب ربط دارد در حالی که در واقعیت بین آن دو پدیده ارتباطی معنادار وجود ندارد.پیوندانگاری زمانی رخ میدهد که فرد به اشتباه بیش از اندازه به یک نتیجه تکیه میکند و از نتایج دیگر چشمپوشی میکند. بگذارید سناریوی فرضی زیر را مرور کنیم.جاناتان برای گذران تعطیلات برای نخستین بار در عمرش به تهران سفر میکند. اولین روزی که میخواهد سوار مترو شود یک نفر خیلی بیادبانه هلش میدهد و جلوتر سوار میشود. او بعد تصمیم میگیرد برود یک رستوران خوب.
آنجا نیز پیشخدمت رستوران خیلی عصبانی با وی برخورد میکند. از رستوران که بیرون میآید از یک رهگذر درباره نشانی مقصد بعدیاش میپرسد و طرف خیلی بیحوصله جوابش را میدهد. وقتی بعدا دوستان جاناتان از وی درباره سفرش میپرسند، وی با یادآوری خاطرات ناخوشایند سفر نتیجه میگیرد “تهرانیها خیلی بیادبند” یا “ساکنان شهرهای بزرگ بینزاکتند.” مشکل اینجاست که جاناتان تمام لحظات دیگر سفر را نادیده میگیرد. زمانهایی که سوار مترو شده و هیچ مشکلی پیش نیامده، رستورانهای دیگری که رفته و همه چیز خوب بوده، تاکسیهایی که سوار شده و با رانندگان خوشمشربشان همکلام شده، هیچ کدام در خاطرش نمیماند. در نتیجه به راحتی اسیر پیوندانگاری میشود در حالیکه ارتباط معناداری بین زندگی در هر شهر یا کشور و رفتار تمام مردمان آنجا وجود ندارد.
پیوندانگاری را نخستین بار لورن چَپمَن، محقق دانشگاه ایلینوی جنوبی در شهر کاربوندیل، در سال ۱۹۶۷ به کار برد. پدیدههایی همچون خرافات، اعتقاد به سحر و جادو و تعصبات قومی قبیلهای همه تا حدی تحت تاثیر پیوندانگاری هستند. در اینگونه موارد ذهن دو گروه مستقل پیشامد را به اشتباه به هم پیوند میزند.
بررسیهای متعددی در علوم شناختی ثابت کردهاند که ذهن بین دو گروه از خاطرات تبعیض قائل میشود: خاطراتی را که به آسانی به یاد میآورد، بیش از اندازه مهم تلقی میکند و خاطراتی را که به سختی به یاد میآورد، کمتر از حد معمول. به عبارت دیگر هرگاه چیزهایی را راحتتر به یاد میآوریم، احتمال بیشتری وجود دارد ربطی بین آنها برقرار کنیم در حالی که ممکن است هیچ ارتباطی واقعاً با هم نداشته باشند.
اجازه دهید با پنج مثال فرضی قضیه را روشن کنم.
مثال یک: مهسا کلاس پنجم است. وی بر این باور است که همه معلمها انسانهای خوبی هستند در نتیجه به هر معلمی اعتماد میکند.
مثال دو: شهروز مربی فوتبال است. او اعتقاد دارد هرگاه لباس خاصی را میپوشد تیمش برنده میشود در نتیجه سعی میکند در بیشتر مسابقات همان جامه را بر تن کند.
مثال سه: زهرا دانشآموز دبیرستان است. او امتحان مهمی را که چهارشنبه پیش داده خراب میکند و به این باور میرسد که چهارشنبهها برایش بدشانسی میآورند.
مثال چهار: داریوش گوشی همراه جدیدی خریده است. او در تقلا برای یادگیری و استفاده از امکانات جدید گوشی تصمیم میگیرد استفاده از فناوری را به کناری نهد زیرا به این باور میرسد که استفاده از تکنولوژی کاری دشوار است.
مثال پنج: ساناز به وقت گذرانی در کافیشاپهای مختلف علاقه زیادی دارد. در یکی از کافیشاپها، فنجان قهوه روی لباسش چپه میشود. او دیگر به این کافیشاپ نمیرود چون گمان میکند که ممکن است این اتفاق دوباره رخ دهد.
در تمامی این مثالها ذهن بین پدیدهها پیوندی غیرواقعی برقرار میکند و به نتایج اشتباهی میرسد.
پیوندانگاری یکی از مؤلفههای باورهای نژادپرستانه است. در رسانهها هر گاه اتفاقی رخ میدهد، تمایل شدیدی وجود دارد که ملیت، رنگ پوست، قومیت، جنسیت و زبان برجسته شود. در اینجا مخاطب خبر ممکن است به غلط گمان کند بین این ویژگیهای شخصی و اتفاقی که افتاده ارتباط وجود دارد و در نتیجه ممکن است هر بار فردی را با همان مشخصهها ببیند به اشتباه وی را مستعد خطا بداند در حالی که خبر همیشه درباره یک یا چند نفر است نه تمامی مردمانی که به یک گروه جمعیتی تعلق دارند.
پیوندانگاری در پیشبینی نیز اثرگذار است. فرض کنید شروین در فکر این است که تعطیلات برود ساحل. خبری میخواند که در همان ساحل مقصد کوسه یک نفر را کشته پس فکر سفر به آن ساحل را از سر دور میکند. تصمیم شروین خطاست، زیرا احتمال حمله کوسه به خاطر نرفتن او افزایش پیدا نمیکند. این سوگیری از آنجا روی میدهد که هیچگاه درباره میلیونها انسانی که به سلامتی شنا میکنند و هیچ مشکلی برایشان پیش نمیآید مطلبی نمیخوانیم.
خبر قرار است درباره اتفاقاتی سخن بگوید که در حالت عادی اتفاق نمیافتند وگرنه خبر نمیشدند اما تکیه بیش از اندازه بر برخی جوانب خبر، ذهن را در دام پیوندانگاری میاندازد.هر گاه احساس کردیم بین دو پدیده ارتباطی وجود دارد، کافی است هر دو پدیده را فارغ از هر نتیجهای کنار هم بگذاریم و خوب فکر کنیم و ببینیم آیا ارتباط آنها معقول و منطقی به نظر میآید یا خیر. تفکر از روی صبر و حوصله به علاوه رجوع به منابع علمی و افراد آگاه پیوندانگاری و تاثیرات مخربش را به حداقل میرساند.
مولف : بهمن شهری (۱۳۹۷)،[ سوگیری های شناختی ]