نتیجهنگری (Outcome bias) نوعی سوگیری شناختی است که ذهن وقتی برای تصمیمگیری به قضاوت مینشیند به جای آنکه کل فرایند تصمیمگیری و کیفیتش را مد نظر قرار دهد فقط به نتایج تصمیم اهمیت میدهد.گاهی اوقات نتایج یک تصمیم خوب از آب درمیآید در حالی که خود تصمیم لزوما خوب نبوده؛ اگر پول زیادی در شرطبندی بردیم به این معنا نیست که خود شرطبندی تصمیمی عاقلانه بوده است.
نتیجهنگری باعث میشود فرد به وقایع گذشته بیتوجه باقی بماند و وقایعی را که منجر به یک نتیجه میشوند نادیده بگیرد و در عوض بر نتیجه تاکید زیادی کند. برخلاف پسنگری، فرد نتیجهنگر رویدادهای قبلی را تحریف نمیکند بلکه کلا آنها را فراموش میکند. یک مثال فرضی را با هم مرور میکنیم.
اردشیر سرمایهگذار است. او تصمیم میگیرد در املاک سرمایهگذاری کند چرا که متوجه میشود از سرمایهگذاری در این بخش سود خوبی نصیب همکارش شده است. مشکل تصمیم اردشیر اینجاست که فقط به نتیجه سرمایهگذاری همکارش توجه میکند و عواملی همچون عرضه و تقاضای کنونی بازار مسکن، تفاوت نرخ بهره و وضعیت کلی اقتصاد را در تصمیمگیری لحاظ نمیکند.
قماربازها نیز خیلی اوقات اسیر نتیجهنگری میشوند. هر چند آمارها نشان میدهد که در کل قمارخانه همیشه برنده است اما بسیاری از قماربازها به بردهای بزرگ دیگر قماربازان اشاره میکنند تا شرطبندیهای پیدرپیشان را توجیه کنند. نتیجهنگری در ذهن قمارباز این باور را شدت میبخشد که اگر به بازی ادامه دهد شانس بردن پول گندهتر ادامه مییابد و در نتیجه باعث میشود کازینو را ترک نکند.
نتیجهنگری در عالم تجارت و در محیطهای کار خود را به شکل دیگری نشان میدهد. تاکید بیش از اندازه بر عملکرد کارمندان به شکلگیری فرهنگی نتیجهمحور میانجامد که کارمندان بر اساس نتایج عملکردشان مدام قضاوت میشوند. این نتایج معمولاً نتیجه نهایی مثل میزان فروش و جذب مشتری را در نظر میگیرند نه کل عملکرد و شرایط کارمندان را. نتیجهنگری در این موارد ممکن است به تبعیض منجر شود.
جاناتان بارون و جان سی هِرشی، استادان دانشگاه پنسیلوانیا، در سال ۱۹۸۸ در تحقیقی به شرکتکنندگان سناریوهایی فرضی دادند. یکی از این سناریوها درباره پزشکی بود که باید درباره یک جراحی حیاتی تصمیم میگرفت. سناریو بر اساس نتایج جراحی طراحی شده بود (در این مورد زنده ماندن یا نماندن بیمار)، به یک گروه از شرکتکنندگان سناریو با نتیجه مثبت و به گروه دیگر با نتیجه منفی داده شد با این که در هر دو سناریو درصد موفقیت جراحی یکسان بود. از آنان خواسته شد به کیفیت تصمیم پزشک پیش از جراحی نمره دهند. نتیجه اینکه گروهی که سناریو با نتیجه بد را داشتند نمره پایینتری به تصمیم پزشک دادند تا گروه دیگر.
نتایج این تحقیق و پژوهشهای مشابه نشان داد وقتی قرار است درباره کیفیت تصمیمهایمان قضاوت کنیم، بهتر است فقط نتیجه را در نظر نداشته باشیم و شرایطی را هم که منجر به آن تصمیم شده در نظر بگیریم.
مدیری را تصور کنید که باید تصمیمی مهم بگیرد. دادهها و تیمش همه میگویند تصمیم الف درست است اما او به دلش افتاده که تصمیم ب بهتر است. پس از کمی تامل همان تصمیمی را میگیرد که به دلش افتاده بود. نتیحه خوب از آب در میآید. از اینجا به بعد مدیر فرضی داستان ما ممکن است به راحتی در دام نتیجهنگری بیفتد تا آنجا که حتی ممکن است باز دفعه بعد هم فقط به حس خودش اعتماد کند تا آمار و احتمالات و مشورتهای کارشناسان. مشکل آنجاست که بخت همیشه یار نیست و اگر آقای مدیر اسیر نتیجهنگری شود به احتمال فراوان بیشتر تصمیماتش در دراز مدت غیرمنطقی و همراه با شکست خواهد بود.
نتیجهنگری بر قضاوت ما درباره تصمیم دیگران نیز مؤثر است. بیشتر افراد در قضاوتهایشان درباره تصمیمات دیگران، به ویژه بالادستیهایشان، بر نتیجه تصمیم تمرکز میکنند تا کیفیت اجرا یا موقعیت یا حتی هدف اولیه آن تصمیم. این مسئله در سازمانها خود را نشان میدهد. خیلی اوقات مدیران و کارمندان سازمان به راحتی ممکن است قربانی نتیجهنگری دیگران شوند حتی زمانی که انرژی و اندیشه زیادی را پای تصمیمهایشان گذاشتهاند. کافی است نتیجه خوب نباشد، آنگاه همه برنامهریزیها، اندیشهها، مشورتها، فداکاریها، تحقیقات و دیگر فرایندهای تصمیمگیری فراموش میشوند.
بهترین راه برای درک صحیح تصمیمها و قضاوت درباره کیفیتشان این است که کل فرایند را مد نظر قرار دهیم. چه شرایط اولیهای منجر به فلان تصمیم شد؟ در هنگام تصمیمگیری چه اطلاعاتی در دسترس بود و از چه چیزهایی باخبر نبودیم؟ آیا میتوان فرایند دیگری را تصور کرد؟ آیا از مشورت و بازخورد دیگران استفاده کردیم؟ آیا پژوهش کافی پیش از فرایند تصمیمگیری انجام شد؟ آیا از همه منابع موجود استفاده کردیم؟ آیا اساسا آن تصمیمگیری لزومی داشت؟ اهداف اولیه از چنان تصمیمی چه بودند؟ آیا به همه اهداف م
ورد نظر رسیدیم؟
چنین پرسشهایی کمک میکنند تا اثر نتیجهنگری در قضاوتهایمان به حداقل برسد و فرایند تصمیمگیری بهبود پیدا کند.
مولف : بهمن شهری (۱۳۹۷)،[ سوگیری های شناختی ]