فروپاشیانگاری (ِDeclinism) نوعی سوگیری شناختی است که ذهن گرایش به گذشتهنگری مثبت و آیندهنگری منفی دارد و بر این باور است که یک جامعه یا نهاد رو به زوال است.در نتیجه این سوگیری شناختی فرد به غلط تصور میکند که قدیم گل و بلبل بوده و در نتیجه نگاهی فراقزده به گذشته در او شکل میگیرد. در این فرایند ذهنی لحظات سخت و خاطرات بد گذشته در ذهن کمرنگ و دشواریهای زمان حال پر رنگ میشوند. تحقیقات نشان میدهند که میان فروپاشیانگاری و مفهوم نوستالژی رابطه نزدیکی برقرار است.
برخی تحقیقات روانشناسی اجتماعی نشان میدهند که هرگاه زمان حال برای فرد غیرقابل تحمل میشود و چالشهای فراوانی را پیش رویش میبیند، ذهن به فروپاشیانگاری روی میآورد. در این حالت ذهن از یک ساز و کار عاطفی استفاده میکند تا تحمل حال را آسانتر کند.
نویسندگان بسیاری از قدیم تا به حال از این مفهوم در آثارشان بهره بردهاند. یک نمونه کتاب “انحطاط و سقوط امپراطوری روم” اثر ادوار گیبون، مورخ انگلیسی است که در شش جلد در اواخر قرن هجدهم منتشر شد. گیبون در این کتاب استدلال میکند که یکی از دلایل سقوط امپراطوری روم این بود که شهروندان کمکم امیدشان را از دست دادند و کاهل شدند و زمام کار را به نااهلان سپردند. در نتیجه توصیه میکند که در هر جامعهای، خردورزی باید جایش را به باورهای خرافی بدهد تا آن جامعه از هم فرو نپاشد.
اسوالد اشپنگلر، نویسنده و مورخ آلمانی نیز در کتابی تحت عنوان “فروپاشی مغرب زمین” حدود یک قرن پیش به این مفهوم میپردازد و پیشگویی میکند که تمدن مغرب زمین در شرف از هم پاشیدن است.
اما دلایل ذهنی فروپاشیانگاری چیست؟ نتیجه یک پژوهش مهم که سال ۲۰۰۵ در دانشگاه استفورد انجام گرفت نشان میدهد که ذهن افراد پس از هفتاد سالگی دچار “پرش خاطره” میشود که یکی از دلایل شیوع فروپاشیانگاری در این سنین است. این تحقیق نشان میدهد که فرد پس از هفتاد سالگی خاطرات مربوط به ده تا سی سالگی را خیلی بهتر و شفافتر از خاطرات بعدی و میانسالی به خاطر میآورد. به بیان دیگر ذهن افراد از خاطرات دوران نوجوانی و جوانی ناگهان میپرد به خاطرات زمان حال. در اثر پرش خاطره، گذشتهای که در آن فرد سالم و سرحال بوده با جزییات در یاد میماند و در نتیجه فرد به این نتیجه میرسد که چقدر قدیمها همه چیز بهتر بود.
مثبتنگری به گذشته دلیل دیگری است که دست در دست پرش خاطره به شکلگیری فروپاشیانگاری کمک میکند. تحقیقات علوم شناختی نشان میدهند که هرچه سن انسان بالاتر میرود، ذهن ترجیح میدهد خاطرات مثبت را یادآوری کند تا منفی. به علاوه مغز کمکم خاطرات مثبت را پررنگ میکند و خاطرات منفی را کمرنگ. در نتیجه وقتی هم پرش خاطره وجود دارد هم خاطرات مثبت گذشته پررنگترند، جای تعجب ندارد که امروز بدتر از دیروز به نظر برسد. به زبان علوم شناختی، پرش خاطره در کنار اثر مثبتنگری فروپاشیانگاری را مستحکم میکند.
باور به فروپاشیانگاری زمانی که همهگیر میشود مصیبتبارترین نتایج را به دنبال دارد. در این حالت انتظارات مشترک جامعه کمک میکند به شکلگیری یک پیشگویی خودمحقق اجتماعی. به بیان دیگر فروپاشیانگاری در سطح وسیع باعث میشود افراد امیدها و آرزوهایشان را از دست بدهند و نقش اجتماعیشان را جدی نگیرند، در نتیجه فروپاشی در آن جامعه به تدریج رنگ واقعیت به خود میگیرد.
فروپاشیانگاری در قرن بیست و یکم ابعاد پیچیدهتری به خود گرفته است. از یک طرف بشر در یکی از بهترین و پر رونقترین دوران تاریخ خویش قرار دارد. میزان فقر، بیماری و مرگ و میر به لطف پیشرفتهای علمی پایینتر از هر زمانی است. جوامع بیشتر از هر دورانی تنوع دارند. وضعیت برابری جنسیتی و حقوق دگرباشان و اقلیتها از گذشته بهتر شده است. از طرف دیگر، حجم وسیع اخبار و اطلاعات ناخوشایند که دلالت بر واقعیتهایی دارند که ممکن است حیات بشر را نابود سازد بیش از هر زمانی در معرض دید انسانهاست. در نتیجه هر فردی به راحتی میتواند در دام فروپاشیانگاری اسیر شود.
اگر تلاش کنیم گذشته را دقیقاً به خاطر بیاوریم و در عین حال با فاصله گرفتن از زمان حال از دریچهای بازتر به خودمان و جامعه بیندیشیم، کمتر احتمال دارد در بند فروپاشیانگاری گرفتار شویم.
مولف : بهمن شهری (۱۳۹۷)،[ سوگیری های شناختی ]