اعتقادگرایی (Belief Bias) تمایلی است ذهنی که در آن فرد هر استدلال را با توجه به باورپذیری نتایجش قضاوت میکند به جای اینکه قدرت استدلال را بررسی کند. به بیان دیگر اعتقادگرایی باعث میشود فرد در ارزیابی استدلالهای مختلف فقط به این نکته توجه کند که نتایج هر استدلال چقدر با باورها و اعتقادات شخصی وی همخوانی دارد. معنای این پدیده این است که افراد اغلب استدلالی را میپذیرند که با باورهایشان سازگار است بیآنکه حتی منطقی بودن دلایل را در نظر بگیرند.
در این حالت فرد تمایل دارد استدلالی را حتی اگر منطقی و عقلانی باشد، در صورتی که خارج از نظام ارزشی او باشد، رد کند.
الکساندر لوریا (۱۹۷۷-۱۹۰۲)، استاد دانشگاه قازان روسیه و از برجستهترین دانشمندان روانشناسی اعصاب در قرن بیستم، در سال ۱۹۷۶ پژوهشی را در میان کشاورزان بیسواد آسیای مرکزی انجام داد تا قدرت استدلال آنان را بسنجد. او در مصاحبه با آنان از ساختارهایی این چنینی استفاده میکرد: “در کشور آلمان شتر وجود ندارد. شهر الف در آلمان واقع است. آیا در شهر الف شتر وجود دارد؟”
پاسخهایی که گرفت شبیه این جملات بودند: “نمیدانم، من آلمان نرفتهام”، “اگر شهر بزرگ است ممکن است شتر پیدا شود.” وی مصاحبه را با طرح جملاتی نظیر “اگر هیچ شتری در کل آلمان نباشد چطور؟” ادامه میداد. پاسخها دوباره شبیه همان پاسخهای پیشین بود یا چیزی شبیه به این که “اگر شهر الف کوچک است ممکن است جایی برای شترها نباشد.”
از دیگر سؤالاتی که لوریا پرسید رنگ خرسها بود. گفتگویش با یکی از کشاورزان این چنین بود:
لوریا: “در سرزمینهای شمالی و خیلی دور که همه جا پوشیده از برف است خرسها همه سفید هستند. منطقه الف در سرزمینهای شمالی واقع است. خرسهای آن منطقه چه رنگیاند؟”
شرکتکننده در تحقیق: “خرسها انواع متفاوتی دارند. نمیدانم، من فقط خرس سیاه دیدم. رنگ دیگری ندیدم. هر منطقه حیوانات خاص خودش را دارد.”
لوریا: “درست است اما سؤال من این بود که خرسهای منطقه الف چه رنگیاند؟”
شرکتکننده: “ما همیشه درباره چیزی که به چشم میبینیم حرف میزنیم نه آنچه نمیبینیم.”
لوریا: “اما کلمات من چه پاسخی را القا میکند؟”
شرکتکننده: “خب ببینید سؤال شما را فقط کسی میتواند چواب دهد که آنجا بوده و اگر کسی آنجا نبوده نمیتواند بر اساس حرفهای شما جواب دهد. اگر مثلاً یک مرد شصت یا هشتاد ساله خرس سفید دیده، خب میشود به او اعتماد کرد، اما خب من ندیدم پس نمیتوانم جواب دهم.” (در اینجا یک کشاورز جوان داوطلب میشود و میگوید از حرف شما چنین بر میآید که خرسهای منطقه الف سفیدند.)
لوریا: “خب حالا کدامیک از شما درست میگویید؟”
شرکتکننده: “او جواب خودش را دارد من هم جواب خودم را. بیشتر از این هم پاسخی برایتان ندارم.”
لوریا از این تحقیق مفصل نتیجه گرفت که اعتقادگرایی اجازه نمیدهد افراد منطقی فکر کنند زیرا فقط به نتایج استدلال تکیه میکنند و وقتی نتایج خارج از باورهایشان است، کل استدلال را نادیده میگیرند.
دانش هر فرد مجموعهای است از حقایق و اعتقادات فردی. مسئله این است که شخص در مراجعه به دانش شخصی خود برای کدام وزن بیشتری قائل است.
اثر اعتقادگرایی در جاهایی که فرد لازم است نتایج مشاهدهاش را گزارش کند بیش از پیش نمایان میشود. مثلاً محققی را فرض کنید که مشغول بررسی تاثیر نماز در سلامتی است. محققی که باز فکر میکند ابتدا دادههایش را گردآوری میکند و سپس نتایجش را مبتنی بر دادههایش گزارش میکند. اما محققی که خودش به شدت مذهبی است ممکن است تفسیری از دادهها به دست دهد که در طرفداری از نماز به عنوان عامل سلامتی باشد. محققی نیز که ضد مذهب است ممکن است از آن قسمت از دادهها که به نفع نماز باشد صرفنظر کند.
جنیفر کاپلان، استاد گروه آمار و احتمال دانشگاه ایالتی میشیگان، در تحقیقی در سال ۲۰۱۷ نشان داد یکی از چالشهای آموزش روشهای آماری، مقابله با اعتقادگرایی است. در این تحقیق مشخص میشود که وقتی آمار با اعتقادات پژوهشگر در تناقض است، احتمال اینکه پژوهشگر اسیر اعتقادگرایی شود بسیار بالاست. کاپلان توصیه میکند که باید به دانشجویان آمار شکگرایی را آموزش داد تا در زمان گزارش و نتیجهگیری تحت تاثیر این سوگیری شناختی قرار نگیرند، چه وقتی نتایج با باورهایشان سازگار است چه وقتی که خارج از دایره نظام اعتقادیشان است.
از نگاه کَلِب لَک، روانشناس بالینی و استاد دانشگاه اکلاهامای مرکزی، شاید مهمترین درسی که بتوان از اعتقادگرایی گرفت مربوط است به آداب گفتگو. وی بر این باور است که به جای اینکه به طرف مقابل بگوییم تو اشتباه فکر میکنی، بهتر است تبیین کنیم چرا من فلان اعتقاد را دارم و از طرف مقابل بخواهیم برایمان روشن کند که چرا وی اعتقادش چیز دیگری است. این گونه بهتر میتوان سوگیری اعتقادی را تشخیص داد و احتمالا بهتر میتوانیم درک کنیم که آیا داریم خودمان را گول میزنیم یا نه. ضمن اینکه گفتگو سازندهتر خواهد بود.
وقتی مسئلهای خارج از نظام باورهای شخص است، صرف منطقی بودن و فهرست کردن سود و مزایا کافی نیست تا دیگران را قانع کنیم. برعکس بهتر است تمرکز بر این باشد که چگونه فلان چیز یک مسئله واقعی را برای افراد حل میکند در عین حال که قرار نیست از نظام اعتقادیشان خارج شوند. بیشتر افراد راه حل را بیشتر از صورت مسئله دوست دارند.
مولف : بهمن شهری (۱۳۹۷)،[ سوگیری های شناختی ]